سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من... بی تو... معاذ الله!

ارسال شده توسط م.رضوی در 93/8/5

 

می شود گاهی کنار گریه برای سه ساله، از روی ترس گریه کرد... خدایا، یعنی یک آدم می تواند اینقدر شقی شود؟ مگر یک گوشواره چه ارزشی دارد که به خاطرش... خدایا، آن آدم ظاهراً مسلمان و مسلمان زاده بوده.... خدایا، آن آدم کم کم شقی شده، به تدریج راهش را کج کرده... خدایا، هر آدمی ممکن است به چنین جایگاهی تنزل کند... خدایا، یعنی ممکن است... زبانم لال... من...

پ.ن. تیتر مصرعی از مداحی حاج محمود کریمی است.


از برکات محرّم

ارسال شده توسط م.رضوی در 93/8/5


برای حسین علیه السلام گریه می کنیم

و بزرگ می شویم

و دردهای کوچکمان فراموشمان می شود.


تنها راه نجات

ارسال شده توسط م.رضوی در 93/7/27


و لا یُنجینی منک،

الا التّضرّعُ الیک و بین یدیک.

و مرا جز زاری به سوی تو و در برابر تو نجات نمی بخشد.

از دعای 48 صحیفه سجادیه (در روز عید قربان و جمعه)


معلمی

ارسال شده توسط م.رضوی در 93/7/27

 

نمی دانم معلم ها و استادهای ما هم همانقدر دوستمان داشتند که من بچه هایم را دوست دارم؟ یا من زیادی احساساتی ام؟

پ.ن. آدم دو دفعه برود سر کلاس درس بدهد، به خاطر همه وقت هایی که معلم هایش را اذیت کرده (از دبستان تا دانشگاه)، توبه می کند!


حتی کانّک استحییتنی

ارسال شده توسط م.رضوی در 93/7/20


دارم از بچه ها امتحان می گیرم. کلاس کوچک است و صندلی ها چسبیده به هم. سرشان روی برگه های همدیگر است. بلند می گویم که «مشورت نکنید لطفاً!» بعضی ها نگاه مرا می بینند و سرشان را می اندازند روی برگه های خودشان. اما بعضی ها همچنان به مشورت (!) ادامه می دهند. بروم کنارشان؟ دوباره چیزی بگویم؟ رویم نمی شود. همانجا روی سکوی کلاس می ایستم و تا آخر امتحان لبخند می زنم.

پ.ن. تیتر از دعای ابوحمزه ثمالی است؛ «تا آنجا که گویی از من شرم کرده ای...»


شهر موش ها

ارسال شده توسط م.رضوی در 93/7/20


1- فارغ از محتوای فیلم، اگر بچه زیر 12 سال داشتم، نمی بردمش سینما. چرا اینقدر گربه هایش ترسناک بود خب؟!

2- به گمانم اگر فیلم را دوبله کنند و بفرستند جشنواره های خارجی، کسی نتواند حدس بزند که فیلم محصول کدام کشور است. اگر چند تا تابلوی «آجیل تواموش» و «شهرک آتی موش» را هم حذف کنند، رسماً می توانند آن را یک فیلم اروپایی جا بزنند!

3- درباره آن صحنه مست کردن دو تا گربه و رقصیدن دور آتش و رپ خواندن... هیچی! سکوت می کنم!

4- بچه های عزیز، اگر پدر و مادرتان –از روی تجربه- می گویند همه گربه ها بدند، اشتباه می کنند. شما به حرفشان گوش نکنید و حتی جلویشان بایستید، آنها هم به موقعش به اشتباهشان پی می برند.

5- با روندی که فیلم داشت، انتظار داشتم بچه موشها نهایتاً مسئله را با مذاکره با «اسمشو نبر» حل کنند. خیلی خوشحال شدم وقتی تصمیم به جنگ گرفتند!

6- با اینکه زیاد توی سینما حرص خوردم، ولی دوست دارم دوباره بروم ببینمش. فقط به خاطر شخصیت دوست داشتنی کپلک :)


حیا

ارسال شده توسط م.رضوی در 93/7/20

 

خرید کردن در بازارها و محله های قدیمی لذت بخش است و در مقابل، خرید از پاساژهای پرزرق و برق بالاشهر به شکنجه می ماند. فروشنده های بازارها –با هر تیپ و ظاهر و سنی که باشند- موقع صحبت سرشان را می اندازند پایین و اگر هم گاهی سر بلند کنند، توی چشم های آدم زل نمی زنند. برعکس فروشنده های پاساژها که کسی از جلوی در مغازه شان رد شود، طوری سرتاپایش را برانداز می کنند که کلاً از خرید کردن توبه کند.


<      1   2      



بازدید امروز: 31 ، بازدید دیروز: 42 ، کل بازدیدها: 388992
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ