سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهار آمده است

ارسال شده توسط م.رضوی در 94/3/28


بذر گل را وسط زمستان هم می شود کاشت. سخت است البته. گلخانه می خواهد و مراقبت های ویژه لازم دارد.

بذر گل در زمستان هم رشد می کند، اما هیچ آدم عاقلی زمینِ آماده ی بهار را، به امید گلخانه ی زمستان، از دست نمی دهد.


از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند*

ارسال شده توسط م.رضوی در 94/3/23


اوایل مناجات شعبانیه را می خوانم و می خواهم. اما به وسط هایش که می رسم، کم می آورم. آرزوهای آدم ها، هم قد خودشان است و من هنوز برای داشتن چنین آرزوهایی خیلی کوتاهم.

  * مصرعی از حافظ؛ «من خاکی که از این در نتوانم برخاست، از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند»


ای که در پای تو پیچید، ساقه نیلوفر من*

ارسال شده توسط م.رضوی در 94/3/16


توی گلدان رزهای سفید حیاط مان، پیچک نیلوفر درآمده. اولش کوچک بود، به اندازه ی چند تا برگ. کم کم خودش را از لابه لای رزها رد کرد و پیچید و بالا آمد، تا رسید به بالاترین برگ رزها. حالا چند هفته است که رشد می کند، اما ساقه ظریفش همین طور بین زمین و هوا مانده. چیزی دور و برش نیست که بهش تکیه کند و بالاتر برود.

خدا را شکر که هرچند برای بزرگ شدن و به سوی نور رفتن، از آن پیچک هم ضعیف تر و شکننده ترم، اما عوضش به درختی تکیه دارم که شاخه هایش تا آخر آسمان می رسد.

* مصرعی از شعر مرحوم قیصر امین پور


آمین

ارسال شده توسط م.رضوی در 94/3/15

 

برای حاجت های ریز و درشت همه دعا می کنم. به خودم که می رسم... مکث می کنم. فکر می کنم. همه اتفاق هایی که دوست دارم در زندگیم بیفتد، جلوی چشمم رژه می روند. و آخرش هیچ دعایی به زبانم نمی آید جز اینکه «لا تجعل مصیبتنا فی دیننا*».

سختی های دنیا، هر چه که باشد، بالاخره تمام می شود. ترس من از تلخی ای است که تمامی نداشته باشد.

* فرازی از دعای شب نیمه شعبان؛ «مصیبت ما را در دین ما قرار نده».


باور نداریم که در سفریم

ارسال شده توسط م.رضوی در 94/2/29

 

ساعت های روز و روزهای سال و سال های عمر با هم فرق دارند. خدا نمی خواهد به زندگی عادت کنیم، ولی ما اصرار داریم به دنیایمان دل ببندیم و در برابر هر تغییری بایستیم.


مثل من

ارسال شده توسط م.رضوی در 94/2/29

 

مربی شنا می گفت تا وقتی به آب اعتماد نداشته باشی، شناگر نمی شوی. اگر مدام دلهره غرق شدن داشته باشی، بیشتر دست و پا می زنی و بیشتر توی آب فرو می روی.


مؤذن

ارسال شده توسط م.رضوی در 94/2/29

 

خانه مان از مسجد محل فاصله دارد و صدای اذان نمی رسد. صبح ها از آواز بلبل خرماهای روی درختهای حیاط است که می فهمم وقت نماز شده است.


یا من هو یبقی و یفنی کل شیء

ارسال شده توسط م.رضوی در 94/2/26


عشق تو به آتش زیر خاکستر می ماند. اغلب اثری از آن در زندگیم نیست، اما هر وقت بیمِ خاموش شدنش می رود، بهم رحم می کنی و طوفانی می فرستی وسط زندگیم. خاکسترها کنار می روند و همه وجودم از شعله های حب تو گُر می گیرد.

تیتر از دعای جوشن کبیر است؛ «ای که تنها او بماند و هر چیز دیگر فانی گردد.»


چشم و هم چشمی در این حد!

ارسال شده توسط م.رضوی در 94/2/23


دو پسر دارد که عروسی هر دویشان چند ماه دیگر است. دارد تعریف می کند که عروس کوچکتر چند وقت است خیلی عصبی شده، در حدی که مشکلات جسمی هم پیدا کرده است. ظاهراً یکی از دلایل اصلی عصبی شدنش این است که عروس بزرگتر وضع مالی بهتری دارد و عروس کوچکتر ناراحت است که چرا مارک وسایل جهیزیه اش به خوبی او نیست.

همیشه سعی می کنم خودم را جای آدم های دیگر بگذارم، شرایطشان را درک کنم و با آنها همدردی کنم. اما راستش را بخواهید، گاهی حقیقتاً در درک افکار دیگران کم می آورم!


صدق الله العلی العظیم

ارسال شده توسط م.رضوی در 94/2/23

 

شبها عطر یاس امین الدوله از حیاطِ خانه توی اتاق می پیچد و همه ی نگرانی ها و ناراحتی هایم را محو می کند. چقدر راست می گوید که شب را مایه آرامش قرار داده است*.

* سوره مبارکه نمل، آیه 86؛ «انا جعلنا الیل لیسکنوا فیه».


   1   2      >



بازدید امروز: 89 ، بازدید دیروز: 24 ، کل بازدیدها: 396525
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ