«فذکّر إن نفعت الذکری»
تذکر یعنی یادآوری. یادآوری مباحثی که بارها دیدهایم. دوباره شنیدن صحبتهایی که بارها شنیدهایم. بازخوانی جملاتی که بارها خواندهایم...
سطور پایین خلاصه ای است از بیانات آقا در 24 آذر 1387 در دانشگاه علم و صنعت. طولانی است، اما قطعاً ارزش خواندن –و دوباره خواندن- دارد...
از دانشگاه همیشه و در همه جا این انتظار هست که محل جوشش و اوج دو جریان حیاتى در کشور باشد: اول، جریان علم و تحقیق؛ دوم، جریان آرمانگرائىها و آرمانخواهىها و هدفگذارىهاى سیاسى و اجتماعى.
مسئلهى آرمانخواهى در دانشگاهها - که در زبان متعارف به او گفته می شود جنبش دانشجوئى - در کشور ما تاریخ بسیار جالبى دارد.
این جنبش دانشجوئى در کشور ما در تاریخِ ثبت شده و شناخته شدهى خود، همیشه ضد استکبار، ضد سلطه، ضد استبداد، ضد اختناق و بشدت عدالتخواه بوده است. اگر کسى مدعى جنبش دانشجوئى باشد، اما این ممیزات را نداشته باشد، صادق نیست. دست جنبش دانشجوئى نمی تواند در دست کسانى باشد که در فلسطین قتل عام می کنند، در عراق جنایت می کنند، در افغانستان مردم را از دم تیغ می گذرانند؛ این جنبش دانشجوئى نیست.
مقطع شناخته شدهى این حرکت، همین 16 آذر است.16 آذر در سال 32 که در آن سه نفر دانشجو به خاک و خون غلتیدند، تقریباً چهار ماه بعد از 28 مرداد اتفاق افتاده؛ یعنى بعد از کودتاى 28 مرداد و آن اختناق عجیب - سرکوب عجیب همهى نیروها و سکوت همه - ناگهان به وسیلهى دانشجویان در دانشگاه تهران یک انفجار در فضا و در محیط به وجود مىآید. چرا؟ چون نیکسون که آن وقت معاون رئیس جمهور آمریکا بود، آمد ایران. به عنوان اعتراض به آمریکا، به عنوان اعتراض به نیکسون که عامل کودتاى 28 مرداد بودند، این دانشجوها در محیط دانشگاه اعتصاب و تظاهرات می کنند، که البته با سرکوب مواجه می شوند و سه نفرشان هم کشته می شوند. حالا 16 آذر در همهى سالها، با این مختصات باید شناخته شود. 16 آذر مال دانشجوى ضد نیکسون است، دانشجوى ضد آمریکاست، دانشجوى ضد سلطه است.
بعد، از آن سال تا سال 42 - که شروع نهضت روحانیت و نهضت دینى و اسلامى در کشور ماست - جنبش دانشجوئى کم و بیش تحرکاتى دارد؛ تا نهضت روحانیت در سال 1341 و اوجش در سال 42 شروع شد. در تمام پانزده سالى که بین 1342 است که شروع نهضت روحانیت باشد، تا 1357 که پیروزى انقلاب اتفاق افتاد، شما در همه جا و دوشادوش روحانیت و در کنار او، جنبش دانشجوئى را مشاهده می کنید.
بعد از پیروزى انقلاب این حرکت دانشجوئى صحنهى عجیبى است. در همان ماههاى اول، مسئلهى تشکیل سپاه پاسداران و حضور فعال دانشجویان در سپاه است و به فاصلهى چند ماه، تشکیل جهاد سازندگى به وسیلهى خود دانشجوهاست.
سال 59 با شروع دفاع مقدس، حضور دانشجوها در جبهه است. واقعاً یکى از بخشهاى تأمین کنندهى نیروهاى فعال ما در طول دوران هشت سال دفاع مقدس، دانشگاهها بودند. بعد هم که در همان اوائل دههى 60، وقتى بازگشائى دانشگاهها انجام شد، جهاد دانشگاهى تشکیل شد که یکى از نقاط حساس و یکى از مراکز مایهى افتخار، جهاد دانشگاهى است. قبل از اینها هم در سال 58، تسخیر لانهى جاسوسى به دست جنبش دانشجوئى است.
حالا این یک تاریخچه است، تا امروز هم ادامه دارد. در تمام دورانهاى مختلف، در طول انقلاب، حوادث گوناگون، لحظههاى حساس و خطیر، حضور دانشجویان مؤمن، متعهد، عدالتخواه، باگذشت، توانسته فضا را در جهت صحیح هدایت کند.
در واقع حضور قشر جوان، بخصوص دانشجو، موتور حرکت یک جامعه است. باید دانشجوها همیشه به این توجه داشته باشند و روى او براى آیندهى کشور حساب کنند.
... تشکلهاى دانشجوئى نقشآفرینند؛ بدون تردید. منتها باید توجه داشت که تشکل دانشجوئى، حزب به این اصطلاحى که امروز در دنیا هست و احزاب با آن اصطلاح شناخته می شوند، نیست. احزاب و سازمانهاى سیاسى در وضع رائج و متعارف عالم، تشکیلاتى هستند که براى رسیدن به قدرت به وجود آمدهاند. تشکلهاى دانشجوئى مطلقاً براى این به وجود نمىآیند و نمیخواهند قدرت را در دست بگیرند. تشکلهاى دانشجوئى براى رسیدن آرمانها به وجود مىآیند که فراتر از مسئلهى به قدرت سیاسى رسیدن و حکومت را به دست گرفتن، است. البته احزاب بدشان نمىآید که از این مجموعههاى دانشجوئى براى رسیدن به قدرت استفاده کنند. به نظر ما این، روا نیست و خودِ دانشجوها باید به این توجه داشته باشند. احزاب می خواهند چیزى به دست بیاورند، قدرت را کسب کنند. دانشجوها غالباً با فعالیتهاى دانشجوئى، جان خودشان، توان خودشان، نشاط خودشان را مایه میگذارند و چیزى تقدیم میکنند؛ آن جائى که لازم بشود، جان را تقدیم می کنند؛ کما اینکه دیدید.
... یقیناً هیچ جریان مبارز دیگرى نمی توانست در کشور ما نظام سلطنتى را از بین ببرد - جوانهاى عزیز! این را بدانید و مطمئن باشید - جز جریان اسلامى و دینىاى که پیش آمد. هیچ جریان دیگرى، هیچ حزبى، هیچ مجموعهى مبارزى امکان نداشت بتواند نظام استبدادى وابستهى به قدرت آمریکا را در این کشور سرنگون کند؛ کمااینکه جریانهاى مبارز قدیمى در این کشور، همه از کار افتاده بودند؛ چه جریانهاى چپ، چه جریانهاى راست، چه گروههاى مسلح. در سالهاى 54 و 55 همهى این گروهها به وسیلهى آن دستگاه قلع و قمع شده بودند. تنها چیزى که می توانست آن رژیم باطل را ساقط کند، موج عظیم ملى بود؛ حضور یکپارچهى مردم، که این هم جز با انگیزهى دین و با پیشوائى روحانیت مبارز و مرجعى مثل امام بزرگوار امکانپذیر نبود. بعد هم که آن رژیم فاسد سرنگون شد، هر نظام دیگرى غیر از نظام جمهورى اسلامى - چه نظام چپ، چه نظام راست - اگر سر کار مىآمد، امکان نداشت بتواند در مقابل نفوذ دشمن، در مقابل دخالتهاى گوناگون دشمن مقاومت کند.
... علىرغم همهى آنچه که انجام گرفته است در این سه دهه؛ توطئههاى گوناگون، از موذیگرىها و توطئههاى براندازى و کودتا که در سالهاى اول، دههى اول انقلاب بود، تا جنگ تحمیلى، تا توطئههاى به اصطلاح نرم از بعد از دههى اول و بعد از پایان جنگ به این طرف تا امروز، ملت ایران و جمهورى اسلامى ثابت کرد که شایسته و لایق باقى ماندن است؛ با قدرت ایستاد. بعد از این هم حوادث گوناگون عالم نخواهد توانست این درخت تناور را تکان بدهد، که آن روزى که یک نهال بود، نتوانستند از جا درش بیاورند، امروز تبدیل شده به یک درخت تناور و ریشهدار. جمهورى اسلامى را نمیتوانند تکان بدهند. ما باید خودمان مراقب باشیم که از درون پوک نشویم.
پ.ن. لا یوم کیومک یا ابا عبدالله...