ارسال شده توسط م.رضوی در 92/7/21
روزهای آرام –به تعریف من- روزهایی ست که آخر شب نیم ساعت وقت و فکر آزاد برایم مانده باشد، تا با خودم و دفتر خاطراتم تنها باشم.
و داشتن چنین روزهایی تا حدی تابع شرایط است، اما قسمت بیشترش تابع همت خودم.
تعریف روزهای خیلی آرام، می شود روزهایی که آخر شب بتوانم با خودم و خدا و دفتر محاسبه نفس تنها باشم. کم پیش آمده از این روزها متاسفانه. خدا زیادش کند!
کلمات کلیدی : روزانه نوشت
ارسال شده توسط م.رضوی در 92/7/20
کسی ازم پرسید: «علت موفقیتت در کنکور چه بود؟»
خواستم بگویم: «هذا من فضل ربّی لِیَبْلُوَنی أَأَشکُرُ أَم أَکفُر.»* (+) دیدم حرف دلم نیست.
ته دلم می گفت: «إنّما أُوتیتُهُ على علمٍ عندی.»** و قسمت ترسناکترش اینجا بود که حتی «انّما»ی اول جمله را نمی انداخت!
*جمله ای که حضرت سلیمان علیه السلام گفت، وقتی فرمان داد و تخت بلقیس جلوی چشمش ظاهر شد؛ «این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاس می گزارم یا ناسپاسى می کنم.» (سوره مبارکه نمل، آیه 40)
**ادّعایی که قارون داشت، پیش از آنکه زمین فرو ببلعدش؛ «من اینها را از روى علمى که نزد من است یافته ام.» انّما یعنی فقط. (سوره مبارکه قصص، آیه 78)
کلمات کلیدی : قرآن، روزانه نوشت
ارسال شده توسط م.رضوی در 92/7/17
یک عمر خوانده بودیم: «السلام على من الإجابةُ تحت قُبّته»*.
حالا زیر قبّه بودم
و زبانم بند آمده بود...
پ.ن. در و دیوار دانشگاه پر شده است: ثبت نام پیاده روی نجف تا کربلا. بار اولی نیست که نمی توانم بروم، اما اولین بار است که اینقدر عطش دارم.
*از زیارت ناحیه مقدسه
کلمات کلیدی : روزانه نوشت، کربلا
ارسال شده توسط م.رضوی در 92/7/2
یک وقت هایی در طول دوران زندگیم بوده، که خودم را در دریای کتاب غرق کرده ام. انواع کتاب های اعتقادی و اخلاقی و سیاسی و خلاصه همه چی!
و یک وقت هایی هم بوده که اصلا فرصت کتاب خواندن نداشتم. فقط خودم را ملزم کرده بودم روزی یک صفحه نهج البلاغه یا صحیفه سجادیه بخوانم.
آن روزهایی که با نهج البلاغه و صحیفه انس داشتم، خیلی آدم تر بودم از آن روزهای پر از کتابِ بدون نهج البلاغه و صحیفه...
کلمات کلیدی : روزانه نوشت