سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اخوّت

ارسال شده توسط م.رضوی در 93/10/1


در طول یک هفته ای که زائر بودیم، غیر از یک دست لباسی که تنمان بود، بقیه چیزهای لازم برای زنده ماندن را مردم عراق بهمان می دادند. از آب و غذا گرفته تا جای خواب. و آنقدر کریمانه و با روی گشاده وسایل لازم را برایمان تهیه می کردند که یک بار هم حس نکردیم عزتمان جریحه دار می شود. چون حقیقتش اصلاً کاری را برای شخص ما انجام نمی دادند، طرف معامله آنها کس دیگری بود.

کمک به زائر، مختص خادم ها نبود، زائران هم از کمک به همدیگر دریغ نمی کردند؛ انگار که همه خودشان را عضوی از یک خانواده بزرگ بدانند. مثلاً یک زن ایرانی در یکی از موکب های بین راه نشسته بود و داشت آجیل می خورد (که مشخص بود از شهر خودش آورده و از آجیلهای بین راه نیست). زن عراقی بغل دستی ش اشاره کرد که به من هم بده؛ آنقدر عادی که انگار سر یک سفره مشترک نشسته اند و می گوید آن آجیل را که جلوی توست، بگذار جلوی من!

صحنه هایی از این دست بی شمار بود، صحنه هایی که می گفت همه زائرند، همه برای هدفی جمع شده اند، و همه برای رسیدن به هدف هرکاری که می توانند برای خودشان و دیگران می کنند. اصلاً «من» و «تو»یی وجود نداشت. و حتی آن «ما»ی واحد هم در «او» غرق بود.





بازدید امروز: 199 ، بازدید دیروز: 107 ، کل بازدیدها: 395213
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ