انگشت کوچک دست راستم
ارسال شده توسط م.رضوی در 94/8/9یک ماه در خانه تنها بودم. اهالی خانه مان سفر بودند، هرکدام یک گوشه دنیا. بهترین فرصت بود برای انجام کاری که سال ها قصد انجامش را داشتم و فرصت نمی شد؛ رنگ کردن حیاط!
تخمین زده بودم که یک هفته ای تمام شود، ولی سه هفته طول کشید؛ سمباده زدن و گچکاری کردن و چند لایه رنگ زدن و طرح کشیدن و در آخر هم رنگ کردن گلدان ها و سر و سامان دادن به گل ها و سابیدن موزاییک های حیاط. طبیعی بود که بعد سه هفته از صبح تا غروب کار کردن، پادرد و دست درد و گردن درد و کمر درد بگیرم، اما همه اینها با چند روز استراحت خوب شد. فقط یک درد هست که با گذشت چند هفته همچنان همراهی ام می کند؛ انگشت کوچک دست راستم را به زحمت می توانم خم کنم!
نمی دانم چقدر عضله ضعیف در بدنم و نقطه ضعف در روحم پنهان مانده که منتظر روزهای سخت است تا خودی نشان بدهد!
کلمات کلیدی : روزانه نوشت
نظر