سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا مبدِّل

ارسال شده توسط م.رضوی در 90/6/8

 

هشتم شهریور است. با ژاکت و کلاه و جوراب (!) در اتاقم نشسته ام و فکر می کنم تا چند روز پیش، در این ساعت کولرمان روشن بود.

بیست و نهم رمضان است. در اتاقم نشسته ام و صحیفه می خوانم: «السلام علیک مِن مجاورٍ رَقَّت فیه القلوب و قَلّت فیه الذّنوب»* و به روزهای پیش از ماه مبارک فکر می کنم.

خدایا! مگذار آتشی که «برد و سلام»ش کرده ای، باز شعله ور شود...

*سلام بر تو ای همسایه ای که دل ها نزد تو رام شد و گناهان در تو نقصان گرفت. دعای 45 صحیفه سجادیه، در وداع با ماه مبارک رمضان.

پ.ن. این روزها که به ندرت به فضای مجازی می آیم و نتیجتاً کم می نویسم و کوتاه، شاید این کنج برای نوشتن بهتر باشد: فرقان.


بس است... کمرم شکست...

ارسال شده توسط م.رضوی در 89/7/14


بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْهِبُکَ یَا إِلَهِی مَا لَا یُنْقِصُکَ بَذْلُهُ، وَ أَسْتَحْمِلُکَ، مَا لَا یَبْهَظُکَ حَمْلُهُ.
خدایا، ای معبود من، از تو بخشش چیزی را می‌خواهم که عطای آن از تو هیچ نمی‌کاهد، و برداشتنِ باری را خواستارم که برگرفتن آن بر تو دشوار نمی‌آید.

أَسْتَوْهِبُکَ یَا إِلَهِی نَفْسِیَ الَّتِی لَمْ تَخْلُقْهَا لِتَمْتَنِعَ بِهَا مِنْ سُوءٍ، أَوْ لِتَطَرَّقَ بِهَا إِلَى نَفْعٍ، وَ لَکِنْ أَنْشَأْتَهَا إِثْبَاتاً لِقُدْرَتِکَ عَلَى مِثْلِهَا، وَ احْتِجَاجاً بِهَا عَلَى شَکْلِهَا.
ای معبود من، از تو می‌خواهم که نَفس مرا ببخشایی؛ نَفسی که آن را نیافریدی تا با آن زیانی را برطرف سازی یا به سودی دست یازی، بلکه آن را آفریدی تا قدرت خویش را بر آفریدنِ مانندِ آن به اثبات رسانی، و آن را دلیلی بر خلقت شبیه آن قرار دهی.

وَ أَسْتَحْمِلُکَ مِنْ ذُنُوبِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ، وَ أَسْتَعِینُ بِکَ عَلَى مَا قَدْ فَدَحَنِی ثِقْلُهُ.
از تو می‌خواهم که بار سنگین گناهانم را که بر من گرانبار گردیده، از من برداری، و از تو مدد می‌جویم بر تحمل بار سنگینی که مرا به زانو درآورده است.

فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ هَبْ لِنَفْسِی عَلَى ظُلْمِهَا نَفْسِی، وَ وَکِّلْ رَحْمَتَکَ بِاحْتِمَالِ إِصْرِی، فَکَمْ قَدْ لَحِقَتْ رَحْمَتُکَ بِالْمُسِیئِینَ، وَ کَمْ قَدْ شَمِلَ عَفْوُکَ الظَّالِمِینَ.
پس بر محمد و خاندانش درود فرست و نَفس مرا که بر خود ستم نموده، ببخشای، و رحمت خود را بگمار که بار گناهان مرا از من بردارد. چه بسا رحمتت به گنهکاران رسیده و چه بسا آمرزشت ستمکاران را در بر گرفته است.

 فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْنِی أُسْوَةَ مَنْ قَدْ أَنْهَضْتَهُ بِتَجَاوُزِکَ عَنْ مَصَارِعِ الْخَاطِئِینَ، وَ خَلَّصْتَهُ بِتَوْفِیقِکَ مِنْ وَرَطَاتِ الْمُجْرِمِینَ، فَأَصْبَحَ طَلِیقَ عَفْوِکَ مِنْ إِسَارِ سُخْطِکَ، وَ عَتِیقَ صُنْعِکَ مِنْ وَثَاقِ عَدْلِکَ.
پس بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا نمونه‌ی کسانی قرار ده که با آمرزشِ خویش آنان را از لغزش‌گاه‌های خطاکاران فرا برده‌ای، و به توفیق خود از گرداب‌های هلاک مجرمان رهانیده‌ای، تا سرانجام به یُمن عفو تو از بند خشمت رها شده‌اند و به احسانت از کمندِ عدل تو آزاد گردیده‌اند.

 إِنَّکَ إِنْ تَفْعَلْ ذَلِکَ یَا إِلَهِی تَفْعَلْهُ بِمَنْ لَا یَجْحَدُ اسْتِحْقَاقَ عُقُوبَتِکَ، وَ لَا یُبَرِّئُ نَفْسَهُ مِنِ اسْتِیجَابِ نَقِمَتِکَ
معبود من، تو اگر چنین کنی، این لطف را در حق کسی روا داشته‌ای که سزاوارِ عذابِ تو بودن را منکر نمی‌شود، و خود را از این که مستحقِ خشم تو گردد، بری نمی‌داند.

تَفْعَلْ ذَلِکَ یَا إِلَهِی بِمَنْ خَوْفُهُ مِنْکَ أَکْثَرُ مِنْ طَمَعِهِ فِیکَ، وَ بِمَنْ یَأْسُهُ مِنَ النَّجَاةِ أَوْکَدُ مِنْ رَجَائِهِ لِلْخَلَاصِ، لَا أَنْ یَکُونَ یَأْسُهُ قُنُوطاً، أَوْ أَنْ یَکُونَ طَمَعُهُ اغْتِرَاراً، بَلْ لِقِلَّةِ حَسَنَاتِهِ بَیْنَ سَیِّئَاتِهِ، وَ ضَعْفِ حُجَجِهِ فِی جَمِیعِ تَبِعَاتِهِ
معبود من، در حق کسی لطف کرده‌ای که ترسش از تو، از آزمندی‌اش در تو افزون‌تر است، و ناامیدی‌اش از رهایی، از امیدش به رهایی استوارتر، اما این ناامیدی‌اش نه از رحمت توست و امیدواری‌اش نه از سَرِ مغرور شدن به بخشش تو، بلکه از آن رو ناامید است که کارهای نیکش در میان کارهای بدش اندک می‌نماید، و بهانه‌های او در انجام ندادن وظایفش دیر نمی‌پاید.

فَأَمَّا أَنْتَ یَا إِلَهِی فَأَهْلٌ أَنْ لَا یَغْتَرَّ بِکَ الصِّدِّیقُونَ، وَ لَا یَیْأَسَ مِنْکَ الْمُجْرِمُونَ، لِأَنَّکَ الرَّبُّ الْعَظِیمُ الَّذِی لَا یَمْنَعُ أَحَداً فَضْلَهُ، وَ لَا یَسْتَقْصِی مِنْ أَحَدٍ حَقَّهُ.
اما تو، معبود من، سزاواری که صدّیقان به رحمتت فریفته نشوند و گنهکاران از بخششت ناامید نگردند؛ زیرا تو آن پروردگار بزرگی که فضل و احسان خود را از هیچ کس دریغ نمی‌داری، و در گرفتن حقّ خود بر کسی سخت نمی‌گیری.*

این نفس سرکش مرا ببخش... نفسی که دست پرورده ی خود توست... برای تو که کاری ندارد، خرجش یک "کن" است تا "فیکن" شود...
کمر خم شده ام را می بینی؟ ... و زانوهای سست شده ام را؟ ... رحمی...
ببین... "وجعلنی للمتقین اماما" را دیگر نمی خوانم... مرا امامِ "مجرمانِ آمرزیده شده" کنی برایم بس است...
می دانی که، بحث سزاوار بودن یا نبودن من نیست... بحث از گستردگی رحمت توست... که حتی منِ کمترین را هم در بر می گیرد...

*فرازی از دعای 39 صحیفه سجادیه

پ.ن. دلم برای صحیفه تنگ شده بود...


<      1   2      



بازدید امروز: 97 ، بازدید دیروز: 40 ، کل بازدیدها: 395406
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ