ارسال شده توسط م.رضوی در 91/6/12
صد بار بنویس:
هذا من فضل ربّی لِیَبْلُوَنی أَأَشکُرُ أَم أَکفُر.*
لیبلونی...
لیبلونی...
لیبلونی...
*این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاس مىگزارم یا ناسپاسى مىکنم.
سوره مبارکه نمل، آیه 40، از سخنان حضرت سلیمان علیه السلام
کلمات کلیدی : روزانه نوشت، قرآن
ارسال شده توسط م.رضوی در 91/5/21
نوشته: دهو الارض.
میگویم: «اشتباه نوشتی، دحو با حِ جیمی ست!»
فوری در گوگل سرچ میکند: دهو الارض. و پیروزمندانه انبوهی صفحه نشانم می دهد که درباره ی روز دهو الارض توضیح دادهاند!
میگویم: «خب اینها هم اشتباه نوشتهاند، دلیل نمیشود که!»
و سرچ میکنم: دحو الارض. باز هم تعداد زیادی صفحه دربارهی دحو الارض میآید!
شانه بالا می اندازد: «لابد هر دو املا درست است!!»
*
ایمیلی برایم آمده، که محتوایش تهمت به فلان مسئول است.
ریپلای میکنم: «از کجا این حرف را میزنی؟ همینطوری روی هوا؟ بدون سند؟»
آدرس یک وبلاگ را برایم میفرستد!
جواب میدهم: «اینکه یک وبلاگ شخصی ست، آن هم با نویسندهای ناشناس! منظور من سند معتبر بود!»
میگوید: «متن را از این وبلاگ برداشتهام. دربارهی اصل خبر که شکی نیست، خودت در گوگل سرچ کن، میبینی.»
سرچ میکنم. چندین وبلاگ میآید و چند تا هم سایت. همان مطلب را تکرار کردهاند؛ بعضی با بیانی متفاوت و بعضی با کپی- پیست!
*
مکالمههایی از جنس مکالمات بالا به کرّات برایم پیش آمده. آن هم با دوستانِ دانشجویم!
عجیب است. میشود گفت خندهدار. ولی متاسفانه حقیقت دارد! که حتی قشر تحصیلکردهی جامعهمان هم خیال میکنند هرچه در اینترنت «حدیث متواتر» شود، الزاماً عین حقیقت است!
پ.ن. یک طرف این قضیهی دردناک مخاطبیست که نباید هرچه میخواند باور کند.
و طرف دیگرش، منِ وبلاگ نویس که خواسته یا ناخواسته، قرار است عدهای به حرفهایم استناد کنند. باید مواظب پستهایم باشم، حتی املای کلماتش!!
ارسال شده توسط م.رضوی در 91/5/10
معمولاً شکرگزار بودن در شرایط رفاه و آسایش کار دشواری نیست. هنر این است که در شرایط سخت بتوانیم بگوییم "خدایا شکرت"، و دلمان نلرزد.
بین آدم های همیشه شاکر هم تفاوت هست. بعضی می گویند: «خدایا سختی دادی؛ ولی شکرت!» یعنی از این وضعیت تلخ –مثلا پای شکسته م- راضی نیستم. ولی شکرت که فقط پایم شکسته، زبانم لال، فلج نشده ام!
اما بعضی دیگر می گویند: «خدایا سختی دادی، پس شکرت!» مثل امام سجاد (علیه السلام) که به خاطر بیمار شدن از خدا تشکر می کند!
حقیقتش، خواندن –و بعد هم عمل کردن- به این دعا برایم سنگین است...
دعای پانزدهم صحیفه سجادیه؛ نیایش هنگامى که بیمار مىشد یا اندوه یا گرفتارى بر او وارد مىگشت.
بارخدایا!
تو را سپاس بر نعمت تندرستى بدن که همواره و پیوسته از آن برخوردار بودم،
و سپاس تو را بر آن بیمارى که در جسمم پدید آوردهاى.
اى خداى من!
نمىدانم که کدام یک از این دو حال براى شکر به درگاهت سزاوارتر است،
و کدام یک از این دو وقت حمد تو را شایستهتر؟
آیا زمان سلامت که روزی هاى پاکیزهات را بر من گوارا ساختهاى،
و به سبب آن براى به دست آوردن رضایت و نعمت هایت به من نشاط بخشیدهاى،
و به سبب آن تندرستى به من نیرو داده تا به طاعتت توفیق یابم؛
یا به هنگام بیمارى که مرا به آن پاک مىسازى،
و نعمتهائى که به من تحفه دادهاى،
تا گناهانى را که از آن گرانبار شدهام تخفیف دهى،
و مرا از سیّئاتى که در آن فرو رفتهام پاک نمایى،
و آگاهیم دهى که پلیدى گناه را به توبه از دل بشویم،
و با یادآورى نعمت قدیم، گناه بزرگم را از پروندهام محو نمایم.
و در خلال این بیمارى، از جمله تحفهها که به من عنایت مىکنى این است
که فرشتگان به حساب من اعمال پاکیزهاى نوشتهاند
که فکر آن به خاطرى نگذشته،
و بر زبانى نرفته،
و هیچ یک از اعضاء در انجامش رنجى نبرده!
بلکه این همه از باب تفضل و احسان تو بر من نوشته شده.
بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست؛
و آنچه را برایم پسندیدهاى درنظرم محبوب ساز،
و تحمل آنچه را برمن وارد نمودهاى آسان ساز،
و مرا از آلودگى اعمال گذشته پاک کن،
و شرّ اعمال گذشتهام را از من بزداى،
و از لذّت عافیت کامیابم فرما،
و گوارایى تندرستى را به من بچشان،
و لطفى کن که از بستر این مرض به سوى عفو و بخشایش تو راه خلاص یابم،
و از این زمینگیرى به گذشت تو انتقال یافته،
و از این اندوه و گرفتارى به راحت تو خلاص یابم،
و از این دشوارى به فرج و گشایش تو سلامت یابم.
که همانا تو بىاستحقاقِ ما احسان روا مىدارى،
و نعمت بىدریغ نثار مىکنى،
و بخشندهاى کریمى که عطایت را پایانى نیست،
و داراى جلال و اکرامى!
ارسال شده توسط م.رضوی در 91/4/28
"جمعه 8 اردیبشهت 1368 – تکریت – اردوگاه 16
لیلةالقدر بود؛ شب انس با قرآن. قرآن سر گرفتن امشب عراقیها را عصبانی کرد. عراقیها اجازه نمیدادند شب زندهداری کنیم. از گوشه و کنار سوله صدای تلاوت قرآن به گوش میرسید. در محیط ناآرام اردوگاه قرآن مایهی آرامش روحمان بود. با این که به اجبار باید ساعت نُه شب میخوابیدیم، حاج حسین شکری از نگهبانها خواست این یک شب، اسرا را به حال خودشان رها کنند. عراقیها پایبند قوانین خودشان بودند. به آنها گفته بودند به محض اعلان خواب همه باید بخوابند.
یزدانبخش مرادی گفت: مهم اینه که ما تو زندان سرمون گرم کار خودمونه، شما اجازه بدید ما اعمال این شب رو به جا بیاریم. ضرری متوجه شما نمیشه، توی ثواب ما هم شریک میشید.
سلوان [نگهبان عراقی] گفت: شما میگید ما اسلحه بدیم دستتون؟
یزدانبخش در جوابش گفت: اسلحه کدومه، شما اصلا معلومه چی میگید!
سلوان گفت: شماها با همین دعاهاتون، با ما میجنگید. مگه شما غیر از دعا اسلحهی دیگهای هم دارید!"
از کتاب "پایی که جا ماند"، یادداشتهای روزانه سیدناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق، صفحه 475
پ.ن. از ماه رمضان پارسال: حتی در گرما هم
پ.ن.2. طرحی نو در قرائت قرآن کریم
ارسال شده توسط م.رضوی در 91/4/18
چهار نفر در صف تاکسی ایستاده اند؛ سه آقا و یک خانم.
وقتی تاکسی می رسد، خیلی طبیعی ست که آقایان محترم اجازه بدهند آن خانم جلو بنشیند، نه؟
برعکسش هم صادق است؛ یعنی وقتی سه خانم و یک آقا در صف باشند.
کلمات کلیدی : روزانه نوشت، حجاب
ارسال شده توسط م.رضوی در 91/4/9
هر آیهی قرآن را وقتی کنار آیاتِ قبل و بعدش میخوانیم، بیشتر به دل مینشیند. مثل این آیهی معروفِ «یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ».
إِنّ الّذین یُؤْذُونَ اللَّهَ و رسولَه لَعَنَهمُ اللّهُ فِی الدّنیا و الآخرةِ و أَعَدَّ لهم عذابًا مُّهِینًا
و الّذین یُؤْذُونَ المُؤمنین و المؤمناتِ بِغَیْرِ ما اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهتانًا و إِثمًا مُّبینًا
یا أَیّها النَّبیُّ قل لِّأَزْواجِکَ و بَناتِکَ و نساء الْمؤمنینَ یُدنینَ علیهنَّ مِن جَلَابیبِهِنَّ
ذلک أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فلا یُؤْذَیْنَ
و کان اللَّهُ غفورًا رَّحیمًا
بىگمان، کسانى که خدا و پیامبرِ او را آزار مىدهند، خدا آنها را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفتبار آماده کرده است.
و کسانى که مردان و زنان مؤمن را با [نسبت دادن] گناهى که نکردهاند آزار مىدهند، قطعا تهمت و گناه آشکارى را به گردن گرفتهاند.
اى پیامبر! به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوششهاى خود را بر خود بپیچند.
این براى آن که [به عفیف بودن] شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند نزدیکتر است،
و خدا آمرزنده و مهربان است.*
ترجمهی خودمانیش این طوری میشود:
کسانی هستند که خدا و پیامبر را اذیت میکنند. و مؤمنین و مؤمنات را هم. خدا به موقعش به حساب این مردم آزارها می رسد!
اما تو ای زنِ باایمان! پوشیدهتر بیرون بیا تا نتوانند اذیتت کنند. به خاطر خودت میگویم عزیز دلم!
*سوره مبارکه احزاب، آیات 57-59