سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پسرخاله وودرو

ارسال شده توسط م.رضوی در 92/11/11

 

"- تو از ته دل چی می خواهی، جیپسی؟

- تا حالا هیچ وقت چیزی را که از ته دل می خواهم، به زبان نیاورده ام. اگر مامانم بشنود، سکته می کند. تازه، چه فایده دارد آدم چیزی را بخواهد که نمی تواند داشته باشد! من خیلی دلم می خواهد موهایم را کوتاهِ کوتاه کنم.

- ولی چرا؟ موهایت خیلی قشنگ اند، هیچ کس موهایی به قشنگی موهای تو ندارد، جیپسی.

- آره، همین طوره. راستی می خواهی بدانی چرا کسی را نمی بینی که موهایش تا کمرش باشد؟ چون خیلی دردسر دارد. همه ی کارم این شده که به موهایم برسم. دیگه حالم به هم می خورد!

وودرو گفت: «اوه.»

ادامه دادم: «اما همه اش این نیست. گاهی... گاهی احساس می کنم نامرئی هستم. انگار زیر این همه مو کسی نمی تواند مرا ببیند. آنها درباره ی موهایم حرف می زنند، اما شده هیچ وقت ببینند زیر این موها چیه؟ متوجه منظورم می شوی؟»

وودرو گفت: «نه زیاد... .»

- گاهی وقت ها می خواهم بگویم: «هی، یک آدم اینجاست!» ولی این حرف به نظر احمقانه می آید، حتی به نظر خودم.

وودرو چیزی نگفت و من آه بلندی کشیدم. به گمانم نتوانسته بودم منظورم را درست توضیح بدهم."

از کتاب «پسرخاله وودرو»، نوشته «روت وایت»، ترجمه محبوبه نجف خانی، نشر افق، صفحه 72


روز شیرین

ارسال شده توسط م.رضوی در 92/10/29

 

کاری که یازده سال قبل شروع کرده بودی، به لطف خدا، تمام شود!





بازدید امروز: 22 ، بازدید دیروز: 24 ، کل بازدیدها: 396458
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ