سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مسئله ولایت، شیعه و سنی ندارد

ارسال شده توسط م.رضوی در 94/7/10

 

«همین مسأله غدیر هم میتواند مایه وحدت باشد.. در خودِ مسأله غدیر، غیر از جنبه‌ای که شیعه آن را به عنوان اعتقاد قبول کرده است - یعنی حکومت منصوب امیرالمؤمنین علیه‌الصلاةوالسلام از طرف پیامبر که در حدیث غدیر آشکار است - اصل مسأله ولایت هم مطرح شده است. این دیگر شیعه و سنی ندارد. اگر امروز مسلمانان جهان و ملتهای کشورهای اسلامی، شعار ولایت اسلامی سر دهند، بسیاری از راههای نرفته و گره‌های ناگشوده امت اسلامی باز خواهد شد و مشکلات کشورهای اسلامی به حل نزدیک خواهد گشت.

مسأله حکومت و نظام سیاسی و حاکمیت سیاسی، یکی از دشوارترین مسائل برای کشورهاست. بعضی کشورها دچار استبداد و دیکتاتوری‌اند؛ بعضی دچار حکومتهای فاسدند؛ بعضی دچار حکومتهای ضعیفند؛ بعضی دچار حکومتهای دست نشانده‌اند. اگر حکومت اسلامیِ به معنای حقیقی، یعنی همان ولایت، به عنوان شعار برای مسلمانان مطرح شود، علاج ضعف را هم میکند؛ علاج اقتصاد را هم میکند؛ علاج دست‌نشاندگی را هم میکند؛ علاج دیکتاتوری را هم میکند. بنابراین، پرچم ولایت، یک پرچم اسلامی است.»

از کتاب «ولایت و حکومت»، برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری، صفحه 91


کاش فرهنگ شود

ارسال شده توسط م.رضوی در 93/10/18


در مترو نشسته ام. خانم فروشنده دارد آدامس هایش را تبلیغ می کند. بغل دستی م رو می کند به من.

- ببخشید، می دونید خرید آدامس خارجی چه حکمی داره؟

متوجه منظورش نمی شوم. اولین چیزی که به ذهنم می آید این است که نگران حلال بودن آدامس است.

- احتمالاً میشه از مواد تشکیل دهنده ای که روی آدامس نوشته تشخیص داد حلاله یا نه.

- از این نظر که رهبر گفتن جنس خارجی نخرید میگم.

- آهان... خب، حکمش رو نمی دونم، ولی خودم نمی خرم.

زیر لب می گوید که من هم همین طور.


ماه بَندان (2)

ارسال شده توسط م.رضوی در 92/9/22

 

"چند دقیقه ای که با محمد صحبت می کنم به او حق می دهم که از به دست نیاوردن کارت دیدار تا این حد شاکی باشد. محمد تعریف می کند که چطور محرم ها حداقل هر جور شده یک شب خودش را می رساند تهران تا بتواند آقا را در مراسم عزاداری حسینیه ی امام خمینی (ره) ببیند. خدا وکیلی برای کسی که صبح از بجنورد می آمده تهران تا شب در بیت آقا را ببیند و دوباره همان شب راه می افتاده و صبج می رسیده بجنورد، خیلی سخت است که حالا در شهر خودش نتواند رهبرش را از نزدیک ببیند.

محمد خاطره ای از یکی از همین رفت و آمدهایش تعریف می کند که رسماً کم می آورم:

«محرم سال 84 یا 85 بود که از بجنورد رفتم تهران تا در مراسم عزاداری حسینیه امام خمینی (ره) آقا رو ببینم. جمعیت کیپ تا کیپ نشسته بود و من هم جایی بودم که اصلاً آقا رو نمی دیدم. دیدم یه بنده خدایی چسبیده به داربست های جلو و جاش خیلی خوبه. موهاش رو هم چرب کرده بود و تی شرت تنگی به تن داشت و شلوار لی هم پایش بود. رفتم بهش گفتم من از بجنورد اومدم اگر میشه جات رو بده به من که از راه دور اومدم آقا رو دیده باشم. برگشت گفت خب من از بندرعباس اومدم! بهش گفتم بشین و جات رو به هیچ کس هم نده! من هم رفتم همون کنار ستون وایسادم.»

راستش چیزی که محمد گفت را نمی توانم باور کنم. بندرعباس و بجنورد که هیچ، حتی نمی توانم هضم کنم که حتی کسی از اراک و سمنان و زنجان بیاید تهران فقط برای دیدن رهبر از ده بیست متری. با خودم که روراست می شوم می بینم که جدا از نتوانستن، خیلی هم علاقه ای به این باور کردن ندارم. بالاخره برای منی که سی روز ماه رمضان را می توانم با کمتر از نیم ساعت پیاده روی خودم را برسانم به نماز ظهر و عصر آقا و جز چند تایی بقیه اش را نمی رسانم، باور کردن چنین چیزی یعنی داغون شدن، یعنی کم آوردن، یعنی خیط کاشتن و من مرد اینها نیستم!"

از کتاب ماه بندان (حاشیه نگاری از سفر رهبر معظم انقلاب به خراسان شمالی مهرماه 91)، نوشته محمدرضا شهبازی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه129

پ.ن. خیلی هم علاقه ای به این باور کردن ندارم...


ماه بَندان (1)

ارسال شده توسط م.رضوی در 92/9/22


"می روم وسط میدان تا وقتی ماشین آقا می رسد و مردم هجوم می آورند در فشار ازدحام نمانم. مینی بوس رد می شود و مردم کم کم متفرق می شوند. وسط میدان پیرمردی ایستاده است و همچنان دارد به مسیری که ماشین رهبری رفته است، نگاه می کند. اسمش حاج ابوذر ایذانلو است.

- حاج آقا تونستی چیزی ببینی؟

- یه تصویری از آقا دیدیم!

- چند سالته حاجی؟

- هشتاد!

- از کی اومدی؟

- چهار صبح بلند شدم، از هفت و نیم اینجام.

- خسته نشدی؟ خب تو خونه می نشستی می دیدی دیگه!

- بالاخره رهبرمونه، مرجع تقلیدمونه، نور زندگیه ایشون!

- نامه نمی خوای بدی؟

- نه!

- نمی خوای کاری برات کنند؟

- کار کردند دیگه، بعد از انقلاب این همه کار کردند.

- مثلاً چی کار کردند؟

نگاهم می کند و تیر خلاص را می زند:

- همین که انقلاب را حفظ کردند!

مگر انقلاب برای حاج ابوذر چه کرده است؟ این انقلاب چه ثمری داشته است برای این پیرمرد بجنوردی؟ او چه دیده است در این انقلاب که حفظ آن ، در برابر چشمانش از هر کاری بزرگتر و مهمتر است؟ شاید خیلی از مجتهدین و فقها دربمانند از درک آن جمله ی امام که فرمود: «حفظ نظام از اوجب واجبات است»، اما حاج ابوذر که شاید سواد درست و حسابی هم نداشته است، با جان و دلش این جمله را فهمیده است."

از کتاب ماه بندان (حاشیه نگاری از سفر رهبر معظم انقلاب به خراسان شمالی مهرماه 91)، نوشته محمدرضا شهبازی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه 49


مردواره کردن زن

ارسال شده توسط م.رضوی در 92/2/22

 

« گفتمان غربى در مورد زن اجزاء گوناگونى دارد، لکن دو جزء در آن برجسته است: یکى مردواره کردن زن، یعنى زن را متشبّه به مرد قرار دادن، این یک بخش مهمّ از این گفتمان است؛ یک بخش دیگر هم زن را وسیله‌ى راحتى براى التذاذ جنسى مرد قرار دادن، حالا التذاذ چشمى یا مراحل بدتر و بعدتر از التذاذ چشمى، این هم یک بخش دیگر از گفتمان غربى است در مورد زن. این مسئله‌ى فمینیسم و این چیزهایى که امروز در دنیا رایج شده، همه در واقع فراورده‌هاى آن گفتمان غربى است که در نهایت کار به اینجاها میرسد.

 مردواره کردن زن؛ یعنى به دنبال این بودند که مشاغل گوناگونى که با ساخت جسمى و عصبى و فکرى مرد سازگارتر است را بکشانند به سمت بانوان و زنان، و این را یک افتخار براى زن و یک امتیاز براى زن قرار بدهند.

ما در مقابل این دچار انفعال شدیم، یعنى دوْر خوردیم؛ ما هم نادانسته، ناخواسته، این گفتمان را قبول کردیم. مى‌بینید ما الان افتخار میکنیم که فلان تعداد زن، در فلان بخشهاى اجرایى کشور داریم. اشتباه نشود، از اینکه این بانوان در این مناصب اجرایى باشند من هیچ مشکلى ندارم؛ یعنى منع نمیکنم، نفى نمیکنم، ایرادى هم برایش قائل نیستم - فرض کنید وزیر بهداشت ما یک خانم بود، یا معاونین رئیس‌جمهور مثلاً یا بخشهاى مختلف در بینشان بانوان هستند، این از نظر من اشکالى ندارد - آنچه اشکال دارد، افتخار به این است؛ که ما به رخ دنیا بکشیم که ببینید، ما در بخشهاى اجرایى اینقدر زن داریم! این همان دوْر خوردن است، این همان منفعل شدن است؛ این افتخارى ندارد. خیلى خب، یک خانمى است، ارزشهایى داشته، توانایى‌هایى پیدا کرده، مناسبِ این مقام شده؛ خیلى خب، بگذارند، خلاف قانون هم که نبوده؛ امّا اینکه ما به این افتخار بکنیم که ببینید، ما این تعداد خانمِ مسئولِ در بخشهاى اجرایى داریم، این غلط است. اگر ما افتخار کنیم که این تعداد خانم روشنفکر، خانم تحصیلکرده داریم، این خوب است، این جا دارد؛ اگر بگوییم این مقدار خانم نویسنده، خانم فعّال فرهنگى یا فعّال سیاسى داریم، اشکالى ندارد؛ اگر بگوییم این مقدار خانم شهادت‌طلب و مجاهده‌کار در میدانهاى گوناگون داریم، این خوب است؛ اگر بگوییم این مقدار خانمى که در عرصه‌هاى سیاسىِ انقلابى فعّالند - گوینده‌اند، نویسنده‌اند - داریم، این خوب است؛ افتخار به اینها خوب است؛ امّا افتخار به اینکه ما این تعداد وزیر زن، این تعداد نماینده‌ى زن، این تعداد معاونِ بخشهاى مختلفِ زن، این تعداد رئیس مؤسّساتِ تجارى زن داریم، افتخار به این غلط است؛ این انفعال در مقابل آنها است. مگر بنا بوده ما کارهاى مردانه را به زنها بدهیم؟ نه، جایگاه زن و هویّت و شخصیّت زن، در جنس خود زن یک هویّت بسیار بالا و با کرامتى است، از بعضى جهات از مردها بالاتر است.  

در مجموع هم که نگاه کنیم، زن و مرد فرقى ندارند؛ از لحاظ خلقت، از لحاظ خصوصیّاتِ کیان طبیعى‌شان که خداى متعال خلق کرده، یک امتیازاتى جانب زنانه دارد، یک امتیازاتى جانب مردانه دارد؛ خداى متعال یک مقدار خصوصیّاتى را به این جنس داده، یک مقدار خصوصیّاتى را به آن جنس داده؛ یک برجستگى‌ها و ارزشهایى این دارد، یک برجستگى‌ها و ارزشهایى آن دارد؛ لذا است که با همدیگر از لحاظ آنچه که مربوط به انسانیّت است هیچ فرقى ندارند، هیچ تفاوتى ندارند؛ در آن چیزهایى که خداى متعال براى انسان قرار میدهد - از لحاظ حقوق انسانى، از لحاظ حقوق اجتماعى، از لحاظ ارزشهاى معنوى و سیر تکامل معنوى - هیچ فرقى ندارند؛ یعنى یک مردى مثل علىّ‌بن‌ابى‌طالب میشود، یک زنى مثل فاطمه‌ى زهرا میشود؛ یک مردى مثل عیسى میشود، یک زنى مثل مریم میشود؛ تفاوتى ندارند با همدیگر.  

پس این نگاهْ درست است که ما زن را در جنسیّت خودش - همان‌جور که هست، زن واقعى، مؤنّث واقعى - بشناسیم، و ببینیم چه ارزشهایى میتواند این فرد متعلّق به این جنس را یا این جامعه‌ى این جنسیّت را رشد بدهد و تعالى ببخشد؛ این نگاه، نگاه درست است. ما نباید در مقابل نگاه غرب دچار این انفعال میشدیم که متأسّفانه شدیم.»

بیانات رهبر در دیدار جمعى از بانوان فرهیخته‌ى حوزوى و دانشگاهى، 21/2/1392

کاملش را بخوانید (+) یا بشنوید (+).


شماها چرا قرآن را حفظ نمیکنید؟

ارسال شده توسط م.رضوی در 91/2/21

 

«یک جنبه‌ى مهمتر دیگر، حفظ قرآن است. برادران! شماها چرا قرآن را حفظ نمى‌کنید؟ شماها جوانید. واللَّه مکرر اتفاق افتاده که با خودم فکر کرده‌ام و گفته‌ام که اگر ممکن باشد، هرچه دارم، بدهم و حفظ قرآن را بگیرم؛ ولى افسوس که ممکن نیست. در این سن، من دیگر نمى‌توانم قرآن را حفظ کنم؛ اما شما جوانید، شما بچه‌اید و مى‌توانید حفظ کنید. حافظه‌ى شما، حافظه‌ى جوانى است. سنین بیست‌وپنج‌ساله و سى‌ساله و زیر سى سال - که غالب قرّاء ما بحمداللَّه در این سن هستند - سنین حفظ قرآن است. کلام خدا و آیات کریمه‌ى الهیه را حفظ کنید و از حفظ بخوانید.»

بیانات رهبر در دیدار قاریان قرآن (1370/1/22)

پ.ن. پستهای مربتط (+ و + و +)


معلمی که شاگرد شد

ارسال شده توسط م.رضوی در 91/1/30

 

به بهانه ی دهه بزرگداشت امام علی النقی الهادی (علیه السلام) در فضای مجازی

«حدیثى درباره‌ى کودکى حضرت هادى است، که وقتى معتصم در سال 218 هجرى، حضرت جواد را دو سال قبل از شهادت ایشان از مدینه به بغداد آورد، حضرت هادى که در آن‌وقت شش ساله بود، به همراه خانواده‌اش در مدینه ماند. پس از آن‌که حضرت جواد به بغداد آورده شد، معتصم از خانواده حضرت پرس‌وجو کرد و وقتى شنید پسر بزرگ حضرت جواد، على‌بن‌محمد، شش سال دارد، گفت این خطرناک است؛ ما باید به فکرش باشیم. معتصم شخصى را که از نزدیکان خود بود، مأمور کرد که از بغداد به مدینه برود و در آن‌جا کسى را که دشمن اهل‌بیت است پیدا کند و این بچه را بسپارد به دست آن شخص، تا او به عنوان معلم، این بچه را دشمن خاندان خود و متناسب با دستگاه خلافت بار بیاورد.

امام هادی (ع)
از تلخندک

این شخص از بغداد به مدینه آمد و یکى از علماى مدینه را به نام الجُنَیدى، که جزو مخالف‌ترین و دشمن‌ترینِ مردم با اهل‌بیت علیهم‌السّلام بود - در مدینه از این قبیل علما آن‌وقت بودند - براى این کار پیدا کرد و به او گفت من مأموریت دارم که تو را مربى و مؤدبِ این بچه کنم، تا نگذارى هیچ‌کس با او رفت و آمد کند و او را آن‌طور که ما مى‌خواهیم، تربیت کن. اسم این شخص –الجنیدى- در تاریخ ثبت است. حضرت هادى هم -همان‌طور که گفتم- در آن موقع شش سال داشت و امر، امر حکومت بود؛ چه کسى مى‌توانست در مقابل آن مقاومت کند؟

بعد از چند وقت یکى از وابستگان دستگاه خلافت، الجنیدى را دید و از بچه‌اى که به دستش سپرده بودند، سؤال کرد. الجنیدى گفت: بچه؟! این بچه است؟! من یک مسأله از ادب براى او بیان مى‌کنم، او باب‌هایى از ادب را براى من بیان مى‌کند که من استفاده مى‌کنم! این‌ها کجا درس خوانده‌اند؟! گاهى به او، وقتى مى‌خواهد وارد حجره شود، مى‌گویم یک سوره از قرآن بخوان، بعد وارد شو -مى‌خواسته اذیت کند- مى‌پرسد چه سوره‌اى بخوانم. من به او گفتم سوره‌ى بزرگى؛ مثلاً سوره‌ى آل‌عمران را بخوان؛ او خوانده و جاهاى مشکلش را هم براى من معنا کرده است! این‌ها عالمند، حافظ قرآن و عالم به تأویل و تفسیر قرآنند؛ بچه؟!

ارتباط این کودک -که على‌الظاهر کودک است، اما ولى‌اللَّه است؛ «وآتیناه الحکم صبیّا»- با این استاد مدتى ادامه پیدا کرد و استاد شد یکى از شیعیان مخلص اهل‌بیت!»

بیانات رهبر در 30/5/1383، به نقل از کتاب انسان 250 ساله 


ثمره مجاهدت

ارسال شده توسط م.رضوی در 91/1/30

 

به بهانه ی دهه بزرگداشت امام علی النقی الهادی (علیه السلام) در فضای مجازی

«در نبرد بین امام هادی (ع) و خلفایی که در زمان ایشان بودند، آن کس که ظاهراً و باطناً پیروز شد، حضرت هادی (ع) بود. در زمان امامت آن بزرگوار، شش خلیفه، یکی پس از دیگری، آمدند و به درک واصل شدند. آخرین نفر آنها مُعتزّ بود که حضرت را شهید کرد و خودش هم به فاصله کوتاهی مُرد. این خلفا غالباً با ذلت مردند؛ یکی به دست پسرش کشته شد، دیگری به دست برادرزاده‌اش و به همین ترتیب بنی‌عباس تار و مار شدند، به عکس شیعه. شیعه در دوران حضرت هادی و حضرت عسکری (ع) و در آن شدت عمل، روز به روز وسعت پیدا کرد، قوی‌تر شد.

حضرت هادى (ع) چهل‌ودو سال عمر کردند که بیست سالش را در سامرا بودند؛ آن‌جا مزرعه داشتند و در آن شهر کار و زندگى مى‌کردند. سامرا در واقع مثل یک پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامانِ تُرکِ نزدیک به خود را –با تُرک‌های خودمان، تُرک‌های آذربایجان و سایر نقاط اشتباه نشود- که از ترکستان و سمرقند و از همین منطقه‌ى مغولستان و آسیاى شرقى آورده بود، در سامرا نگه دارد. این عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمى‌شناختند و از اسلام سر در نمى‌آوردند. به همین دلیل، مزاحم مردم مى‌شدند و با عرب‌ها -مردم بغداد- اختلاف پیدا کردند. در همین شهرِ سامرا عده‌ى قابل توجهى از بزرگان شیعه در زمان امام هادى (ع) جمع شدند و حضرت توانست آنها را اداره کند و به وسیله‌ى آنها پیام امامت را به سرتاسر دنیاى اسلام -با نامه‌نگارى و...- برساند. این شبکه‌هاى شیعه در قم، خراسان، رى، مدینه، یمن و در مناطق دوردست و در همه‌ى اقطار دنیا را همین عده توانستند رواج بدهند و روزبه‌روز تعداد افرادى را که مؤمن به این مکتب هستند، زیادتر کنند.

امام هادی (ع) همه‌ی این کارها را در زیر برقِ شمشیرِ تیز و خون‌ریز همان شش خلیفه و علی‌رغم آنها انجام داده است. حدیث معروفی درباره‌ی وفات حضرت هادی (ع) هست که از عبارت معلوم می‌شود که عده‌ی قابل توجهی از شیعیان سامرا جمع شده بودند؛ به گونه‌ای که دستگاه خلافت هم آنها را نمی‌شناخت؛ چون اگر می‌شناخت، همه‌شان را تارومار می کرد. اما این عده چون شبکه‌ی قوی‌ای به وجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمی‌توانست به آنها دسترسی پیدا کند.

جانم فدای امام هادی (ع)
از عکاس مسلمان

یک روز مجاهدت این بزرگواراها –ائمه (ع)- به قدرِ سال‌ها اثر می‌گذاشت و یک روز از زندگی مبارک اینها مثل جماعتی که سال‌ها کار کنند، در جامعه اثر می‌گذاشت و این بزرگواران دین را همین‌طور حفظ کردند، واِلّا دینی که در رأسش متوکل و معتزّ و معتصم و مأمون باشد و علمایش اشخاصی باشند مثل یحیی‌بن‌اکثم، که با آنکه عالم دستگاه بودند، خودشان فُسّاق و فُجّارِ درجه یکِ علنی بودند، اصلاً نباید بماند؛ باید همان روزها به کل کَلَکِ آن کنده می‌شد، تمام می‌شد. این مجاهدت و تلاش ائمه (ع) نه فقط تشیع، بلکه قرآن، اسلام و معارف دینی را حفظ کرد؛ این است خاصیت بندگان خالص و مخلص و اولیای خدا. اگر اسلام انسان‌های کمربسته نداشت، نمی‌توانست بعد از هزارودویست سال، سیصد سال تازه زنده شود و بیداری اسلامی به وجود بیاید؛ باید یواش‌یواش از بین می‌رفت. اگر اسلام کسانی را نداشت که بعد از پیغمبر این معارف عظیم را در ذهن تاریخِ بشری و در تاریخ اسلامی نهادینه کنند، باید از بین می‌رفت؛ تمام می‌شد و اصلاً هیچ چیزش نمی‌ماند. اگر هم می‌ماند، از معارف چیزی باقی نمی‌ماند؛ مثل مسیحیت و یهودیتی که حالا از معارفِ اصلی‌شان تقریباً هیچ چیز باقی نمانده است. اینکه قرآن سالم بماند، حدیث نبوی بماند، این همه احکام و معارف بماند و معارف اسلامی بعد از هزار سال بتواند در رأس معارف بشری خودش را نشان دهد، کار طبیعی نبود؛ کار غیرطبیعی بود که با مجاهدت انجام گرفت. البته در راهِ این کار بزرگ، کتک خوردن، زندان رفتن و کشته شدن هم هست، که اینها برای این بزرگوارها چیزی نبود.»

بیانات رهبر در 30/5/1383، به نقل از کتاب انسان 250 ساله 


رجز

ارسال شده توسط م.رضوی در 91/1/2


«به خاطر کلیدى بودن مسئله‌ى پیشرفت علم و فناورى، من نسبت به این مسئله حساسم. از راه‌هاى مختلف، کانالهاى مختلف، گزارشهاى متفاوتى را تقریباً به طور مستمر دریافت میکنم و میتوانم به شما قاطعانه عرض کنم که سطح پیشرفتهاى کشور بسیار بیشتر از آن چیزى است که تاکنون به اطلاع مردم رسیده است.»*

*بیانات رهبر در حرم رضوی (+)

پ.ن. دقت آقا در دقیق صحبت کردن همیشه برایم جالب است. مثل اینجا که کلمه ی "تقریبا" را هم اضافه می کنند.


الخطبة العربیة لسماحة الإمام الخامنئی فی صلاة الجمعة بطهران

ارسال شده توسط م.رضوی در 90/11/16

با توجه به خبر فیلتر شدن سایت آقا در عربستان، شاید بازنشر خطبه های عربی آقا، خالی از فایده نباشد...

ادامه مطلب...

   1   2   3      >



بازدید امروز: 25 ، بازدید دیروز: 22 ، کل بازدیدها: 395759
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ