ارسال شده توسط م.رضوی در 92/5/7
"گویا مقدر شده است که پیروان راستین تو باید مثل تو لعن و نفرین شوند، تکفیر شوند، کوبیده شوند و در زجر و شکنجه، در دنیایی از غم و درد به ملاقات خدا بروند، و آنقدر شکنجه ببینند که هنگام شهادت فریاد برآورند: «فزت و ربّ الکعبه»، به خدای کعبه آزاد شدم."
از کتاب «علی زیباترین سروده هستی»، نوشته ی شهید مصطفی چمران
ارسال شده توسط م.رضوی در 91/1/13
یکی از عوامل هلاکت مردم این است که بخواهند دنیایشان را فقط و فقط با تکیه بر عقل خودشان بسازند.
چیزی شبیه اومانیسم شاید...
مَفزَعُهم فی المعضلات الی انفسهم،
و تعویلُهم فی المبهمات علی ارائهم،
کَاَنّ کلَّ امریءٍ منهم اِمامُ نفسه.
پناهگاهشان در مشکلات خودشان هستند،
و اعتمادشان در امور مبهم بر رأی و نظرشان است،
گویی هرکدام از آنان امام خود است.*
*خطبه 87 نهج البلاغه؛ در بیان عوامل هلاکت مردم
ارسال شده توسط م.رضوی در 89/6/10
و من خطبة له (ع)رُوِیَ عَنْهُ أَنَّهُقالَهُعِنْدَ دَفْنِ سَیِّدَةِ النِّساءِ فَاطِمَةَعلیها السلام کَالْمُناجِی بِهِ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و الهعِنْدَ قَبْرِهِ:
خطبه اى از حضرت (ع ) این سخن از آن حضرت روایت شدهکه هنگام به خاک سپردن سیده زنان، فاطمه (علیهما السلام ) بر سر قبر رسول اللّه (ص )، چنانکهگویى با او راز مى گوید، بیان داشته است:
السَّلامُعَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَةِ فِی جِوارِکَ،وَالسَّرِیعَةِ اللَّحاقِ بِکَ
سلام بر تو، اى پیامبر خدا. سلام من و دخترت که اکنون در کنار تو فرودآمده و چه زود به تو پیوست.
قَلَّ یا رَسُولَ اللَّهِعَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی ، وَرَقَّعَنْها تَجَلُّدِی ، إِلا أنَّ لِی فِی التَّأسِّی بِعَظِیمِ فُرْقَتِکَ، وَفادِحِ مُصِیبَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزِّ.
اى رسول خدا، بر مرگ دخت برگزیده تو، شکیبایى من اندک است و طاقت و توانم از دسترفته ولى مرا، که اندوه عظیم فرقت تو را دیده ام و رنج مصیبت تو را چشیده ام، جاى شکیبایى است.
فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَةِقَبْرِکَ، وَفاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی نَفْسُکَ. اِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.
من خود تو را بهدست خود در قبر خواباندم و هنگامى که سر بر سینه من داشتى ، جان به جان آفرینتسلیم نمودى. «انا لله و انا الیه راجعون»
فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِالْوَدِیعَةُ، وَ اءُخِذَتِ الرَّهِینَةُ.أمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ، وَ أمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ إِلَى أنْیَخْتارَ اللَّهُ لِی دارَکَ الَّتِی انْتَ بِها مُقِیمٌ.
آن ودیعت بازگردانده شد و آن امانت به صاحبش رسید. و اندوه مراپایانى نیست. همه شب خواب بهچشمم نرود تا آنگاه که خداوند براى من سرایى را که تو در آن جاى گرفته اى،اختیار کند.
وَ سَتُنَبِّئُکَابْنَتُکَ بِتَضافُرِ اءُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِها، فَأحْفِها السُّؤالَ،وَاسْتَخْبِرْها الْحالَ؛ هذا وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ یَخْلُمِنْکَ الذِّکْرُ.
بزودى، دخترت تو را خبر دهد که چگونه امتت گرد آمدند و بر او ستم کردند. همه سرگذشت را از اوبپرس و خبر حال ما از او بخواه. اینها در زمانى بود که از مرگ تو دیرى نگذشته بود و تو از یادها نرفته بودى.
وَالسَّلامُ عَلَیْکُمَا سَلامَ مُوَدِّعٍ لا قالٍ وَ لا سَئِمٍ، فَإنْانْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالَةٍ، وَ إِنْ اُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِ ظَنِّ بِماوَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ.
بدرود تو را و دخترت را. بدرودکسى که وداع مى کند، نه بدرود کسى که رنجیده و ملول است. اگر از اینجا بازمىگردم نه از روىملالت است و اگر درنگ مى کنم نه به سبب آن است که به وعده اى که خدا به صابرانداده است بدگمان شده ام.*
*خطبه 93 نهج البلاغه
پ.ن. چند روزی است از قرآن ننوشته ام. بهانه ی ظاهریش پروژه های عقب افتاده است و دلیل حقیقی اش بی توفیقی. شرمنده از دوستانی که سر می زنند و آیه ای برای پذیرایی نیست.