سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کسی راهی برای دورنگه داشتن گربه سراغ دارد؟!

ارسال شده توسط م.رضوی در 90/2/9


فکرش را بکن! با چه ذوق و شوقی بذر سبزی بخرم، باغچه ی کوچکمان را شخم بزنم، کرت بندی کنم، بذرها را بکارم، روزی دوبار آبشان بدهم، مدام حواسم باشد به علف های هرزی که خودشان را سبزی جا می زنند، و بعدِ سه هفته انتظار، وقتی تازه نوک بنفش-سبز ریحانهایم زده بیرون و شروع کرده ام قربان صدقه رفتنشان، چه می شود؟ هیچ! یک روز عصر می بینم یک گربه ی زشت رفته درست وسط ریحانهای معصوم من، دارد چاله می کَند!
اشکم داشت درمی آمد!!

پ.ن. پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند: هرکس «لا اله الاّ اللّه» بگوید به واسطه آن کار، درختى در بهشت براى او کاشته مى‏شود و همچنین است هرکس «اللّه اکبر» بگوید. شخصى به پیامبر گفت: پس درختان ما در بهشت بسیار است! حضرت فرمودند: آرى، به شرط آنکه آتشى بدنبال آن نفرستید و آنرا نسوزانید.
(
بحار، ج‏8، ص‏ 186)


همیشه پیش بهار کم می آورم

ارسال شده توسط م.رضوی در 90/2/1


سلام عزیز دلم، خوش آمدی اولین شکوفه ی بهِ باغچه ی کوچک ما!

خدا چه مخلوقات لطیفی دارد!

السابقون الساقبون هستی ها!

دیدن اولین شکوفه ذوق دیگری دارد!

پ.ن. عجب پست بی مقدمه و مؤخره ای:)


این جوانان مؤمن ما

ارسال شده توسط م.رضوی در 90/1/6


بین دخترهای دانشکده، بدترین حجاب را داشت؛ تنگ ترین و کوتاه ترین مانتوها، غلیظ ترین آرایش ها، بیشترین حجم بیرون آمده ی موها...

***

نشسته بود صندلی کنار من. آخرهای کلاس بود. رو کرد بهم.
- بعد کلاس عجله داری؟
- نه! چطور؟
- نمازم رو هنوز نخوندم. بعدِ این دوباره کلاس دارم، تا برگردم خوابگاه نمازم قضا می شه. می تونی باهام بیای نمازخونه دانشکده، با چادرت نماز بخونم؟

***

جریان را که برای دوستم تعریف کردم، گفت: "هم اتاقی هاش برای نماز صبح بیدار نمی شن. به من (که اتاق کناریشونم) سپرده هر روز بیدارش کنم."

***

آمریکا و اسرائیل باید بیشتر از اینها برای منحرف کردن جوانانمان تلاش کنند!!!

پ.ن. خاطرات چادر مشکی را می خواندم، یاد خاطرات دانشجوییم افتادم!


یعنی می شه؟

ارسال شده توسط م.رضوی در 90/1/5


الان ساعات آغازین اولین جمعه ی سال 90 است. یعنی 5 فروردین. هنوز هم می شود جزء "نوروز" حسابش کرد.
انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا...


آسمان تو را می طلبد... 2

ارسال شده توسط م.رضوی در 89/12/28

آسمان تو را می طلبد...1

ارسال شده توسط م.رضوی در 89/12/28

خانه تکانی

ارسال شده توسط م.رضوی در 89/12/24


به دیوار سفید روبه رو زل می زنم. به ظاهرش نمی آید نیازی به تمیز کردن داشته باشد. با این حال دست به کار می شوم.
تمام که می شود، از آب و دستمال های سیاهِ حاصل از شستشوی دیوار تعجب می کنم...
"وای به حال دلم که لکه های بزرگ سیاهش با چشم غیر مسلح هم قابل دیدن است!!"


حتی 'فولاد' هم 'خسته' میشود!

ارسال شده توسط م.رضوی در 89/12/14


در یک سازه ی فولادی تحت اثر نیروهای متناوب، هنگامی که تعداد تناوب بارهای اعمالی زیاد می شود بدون اینکه تنش ایجاد شده به حد تسلیم برسد، سازه دچار گسیختگی و شکست می شود که این پدیده خستگی نام دارد.
مقاومت یک سازه ی فولادی در برابر خستگی، علاوه بر جنس فولاد، به پارامترهایی نظیر نحوه ی بارگذاری، تعداد تناوب بارگذاری و به عیوبی مانند شیار و ترک در فولاد نیز بستگی دارد.

همیشه فولاد را بیشتر از بتن دوست داشتم؛ رفتارش خیلی جاها شبیه آدم هاست!

پ.ن. به خاطر دوست عزیزی -که این روزها برایش سخت می گذرد- این پست را گذاشتم.


کمی درد دل

ارسال شده توسط م.رضوی در 89/11/3


پیش خوان: این پست کمی پراکنده است. می دانم. اما از درد دل که انتظار نظم مقاله نمی رود، می رود؟

مدتی است زیاد فرصت نمی کنم به فضای سایبر سر بزنم. اما حقیقتش گاه گداری که به اطراف سرک می کشم، دلم می گیرد.
گفتنش سخت است اما الان آن قدر دلم گرفته هست که بتوانم دلیلش را شرح دهم...
بی مقدمه بگویم، هوای سایبر کمی تا قسمتی آلوده است. کاری با وبلاگ های غیر مذهبی ندارم، و حتی با وبلاگ های مذهبیِ غیر ولایی. مقصودم وبلاگ های حزب اللهی است.
زود درباره دیگران قضاوت می کنیم. و زود جبهه می گیریم. و زود تهمت می زنیم. و زود توهین می کنیم و ...
می دانم که بخشی از این معضل به "مجازی" بودن فضا برمی گردد. وقتی مخاطبمان را –چه غریبه باشد و چه حتی صاحب یک وبلاگ آشنا- نمی بینیم و نمی شناسیم، شاید حق داشته باشیم که یک منتقد را قبل از دوست دلسوز، دشمن ببینیم و شاید هم گاهی این تصور صحیح باشد. اما غیر از این است که دینمان گفته به هم حسن ظن داشته باشیم؟ و بر فرض که از همراه کردن نقدش با چاشنی توهین، به دشمنی اش "ظن" ببریم، آیا "ظن" داشتن –و نه "یقین"- مجوز توهین متقابل است؟ و اصلاً نمی شود جواب توهینی را مؤدبانه داد؟
اضافه کنم که مطمئنم در اکثر این جبهه گیری ها نیت خیر هست، اما گاهی با نیت خیر هم می توان کار ناصواب انجام داد!
در تمام جملات ضمیر جمع به کار بردم و یعنی که روی سخنم اول از همه با م.رضوی است و بعد هم با بسیاری از وبلاگ های حزب اللهی دیگر!

پ.ن. از ابتدایی که وارد فضای سایبر شدم، دو موضوع آزارم می داد. یکی همین که مختصر شرح دادم و دیگری... بماند!

پ.ن.2. وبلاگ های حزب اللهی اشکالی هم اگر داشته باشند در برابر بی اخلاقی های جناح مقابل نزدیک به صفر است. این پست را به امید صفر مطلق شدن اشکالات گذاشتم. بنابراین غریبه ها در مسائل خانوادگی دخالت نکنند لطفا!


یک روز برفی!

ارسال شده توسط م.رضوی در 89/10/26


هوای برفی امروز حسابی هواییم کرد. آن قدر که شیطنتم گرفت، بی خیالِ درس شدم و رفتم به قول بچه ها، دَدَر!!
عکاس نیستم و دوربین هم نبرده بودم، اما چندتایی با موبایل عکس گرفتم و گذاشتم اینجا برای یادگاری! حوصله داشتید در ادامه مطلب ببینید.

ادامه مطلب...

<      1   2   3   4   5   >>   >



بازدید امروز: 13 ، بازدید دیروز: 95 ، کل بازدیدها: 388611
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ