شراب ناب
ارسال شده توسط م.رضوی در 89/12/24
روزی که "مسافر" را راه انداختم، فکر نمی کردم حدود نیمی از پست هایم درباره آیات قرآن باشد. و راستش این موضوع بیشتر از آنکه خوشحالم کند، می ترساندم؛ "نکند فلان جمله ای که ذیل آن آیه نوشتم، با معنایش بی ارتباط باشد؟"، "نکند بهمان برداشتم از آن آیه تفسیر به رأی باشد؟"، "نکند..." و "نکند..." و "نکند..."
با وجود این شک ها و ترس هایم، قصد پایان دادن به پست های قرآنی را ندارم. برعکس، انشاءالله توفیقی اگر باشد، از این به بعد هر روز در شراب ناب به آیه ای مهمانتان می کنم.
پست های قرآنی اینجا را هم به مرور با اندک ویرایشی منتقل خواهم کرد.
حضورتان موجب امتنان است!
خانه تکانی
ارسال شده توسط م.رضوی در 89/12/24به دیوار سفید روبه رو زل می زنم. به ظاهرش نمی آید نیازی به تمیز کردن داشته باشد. با این حال دست به کار می شوم.
تمام که می شود، از آب و دستمال های سیاهِ حاصل از شستشوی دیوار تعجب می کنم...
"وای به حال دلم که لکه های بزرگ سیاهش با چشم غیر مسلح هم قابل دیدن است!!"
حتی 'فولاد' هم 'خسته' میشود!
ارسال شده توسط م.رضوی در 89/12/14در یک سازه ی فولادی تحت اثر نیروهای متناوب، هنگامی که تعداد تناوب بارهای اعمالی زیاد می شود بدون اینکه تنش ایجاد شده به حد تسلیم برسد، سازه دچار گسیختگی و شکست می شود که این پدیده خستگی نام دارد.
مقاومت یک سازه ی فولادی در برابر خستگی، علاوه بر جنس فولاد، به پارامترهایی نظیر نحوه ی بارگذاری، تعداد تناوب بارگذاری و به عیوبی مانند شیار و ترک در فولاد نیز بستگی دارد.
همیشه فولاد را بیشتر از بتن دوست داشتم؛ رفتارش خیلی جاها شبیه آدم هاست!
پ.ن. به خاطر دوست عزیزی -که این روزها برایش سخت می گذرد- این پست را گذاشتم.
من و تو
ارسال شده توسط م.رضوی در 89/12/13این رسم همیشگی ست...
وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ
و چون بیمار شوم او مرا شفا مىدهد.
وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ
و کسى که امید دارم روز جزا خطایم را بر من ببخشاید.*
"من"م که بیمار می شوم، و "تو"یی که شفا می دهی.
"من"م که خطا می کنم، و "تو"یی که می بخشی...
*سوره مبارکه شعراء، آیات 80 و 82، جملاتی که حضرت ابراهیم (ع) خطاب به قومش می گوید.
پ.ن. آیه ی مشابه: مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ (79 نساء)
اربعین، سالگرد تدفین شهدای دانشگاه علم و صنعت
ارسال شده توسط م.رضوی در 89/11/5
سلام علی قلب زینب الصبور...
امروز اربعین، سومین سالگرد تدفین شهدای دانشگاه علم و صنعت است.
دلم تنگ شد، عکس هایشان را گذاشتم.
کمی درد دل
ارسال شده توسط م.رضوی در 89/11/3پیش خوان: این پست کمی پراکنده است. می دانم. اما از درد دل که انتظار نظم مقاله نمی رود، می رود؟
مدتی است زیاد فرصت نمی کنم به فضای سایبر سر بزنم. اما حقیقتش گاه گداری که به اطراف سرک می کشم، دلم می گیرد.
گفتنش سخت است اما الان آن قدر دلم گرفته هست که بتوانم دلیلش را شرح دهم...
بی مقدمه بگویم، هوای سایبر کمی تا قسمتی آلوده است. کاری با وبلاگ های غیر مذهبی ندارم، و حتی با وبلاگ های مذهبیِ غیر ولایی. مقصودم وبلاگ های حزب اللهی است.
زود درباره دیگران قضاوت می کنیم. و زود جبهه می گیریم. و زود تهمت می زنیم. و زود توهین می کنیم و ...
می دانم که بخشی از این معضل به "مجازی" بودن فضا برمی گردد. وقتی مخاطبمان را –چه غریبه باشد و چه حتی صاحب یک وبلاگ آشنا- نمی بینیم و نمی شناسیم، شاید حق داشته باشیم که یک منتقد را قبل از دوست دلسوز، دشمن ببینیم و شاید هم گاهی این تصور صحیح باشد. اما غیر از این است که دینمان گفته به هم حسن ظن داشته باشیم؟ و بر فرض که از همراه کردن نقدش با چاشنی توهین، به دشمنی اش "ظن" ببریم، آیا "ظن" داشتن –و نه "یقین"- مجوز توهین متقابل است؟ و اصلاً نمی شود جواب توهینی را مؤدبانه داد؟
اضافه کنم که مطمئنم در اکثر این جبهه گیری ها نیت خیر هست، اما گاهی با نیت خیر هم می توان کار ناصواب انجام داد!
در تمام جملات ضمیر جمع به کار بردم و یعنی که روی سخنم اول از همه با م.رضوی است و بعد هم با بسیاری از وبلاگ های حزب اللهی دیگر!
پ.ن. از ابتدایی که وارد فضای سایبر شدم، دو موضوع آزارم می داد. یکی همین که مختصر شرح دادم و دیگری... بماند!
پ.ن.2. وبلاگ های حزب اللهی اشکالی هم اگر داشته باشند در برابر بی اخلاقی های جناح مقابل نزدیک به صفر است. این پست را به امید صفر مطلق شدن اشکالات گذاشتم. بنابراین غریبه ها در مسائل خانوادگی دخالت نکنند لطفا!
یک روز برفی!
ارسال شده توسط م.رضوی در 89/10/26هوای برفی امروز حسابی هواییم کرد. آن قدر که شیطنتم گرفت، بی خیالِ درس شدم و رفتم به قول بچه ها، دَدَر!!
عکاس نیستم و دوربین هم نبرده بودم، اما چندتایی با موبایل عکس گرفتم و گذاشتم اینجا برای یادگاری! حوصله داشتید در ادامه مطلب ببینید.
حبّ ولی
ارسال شده توسط م.رضوی در 89/10/16یَا غَایَةَ آمَالِ الْمُحِبِّینَ! أَسْأَلُکَ حُبَّکَ وَ حُبَّ مَنْ یُحِبُّکَ وَ حُبَّ کُلِّ عَمَلٍ یُوصِلُنِی إِلَى قُرْبِکَ.
اى منتهاى مقصود محبان! از تو درخواست مىکنم دوستى تو را و دوستى دوستدارانت را و دوست داشتن هر کارى که مرا به مقام قرب تو رساند.*
نه فقط اطاعت از فرامین ولیّ مان، که حبّ –یعنی مقدمه ی اطاعت- هم توفیق می خواهد.
دعا کنیم برای زیادت این حبّ!
*مناجات خمس عشر (مناجات محبین)
نه دی
ارسال شده توسط م.رضوی در 89/10/51- چند روزی است سایت خبری-تحلیلی "نه دی" افتتاح شده است؛ سر بزنید!
2- اولین شماره هفته نامه "نه دی" دیروز بر دکه های روزنامه فروشی قرار گرفت. به شدت توصیه می کنم بخرید و بخوانیدش!
هفته نامه سیاسی، فرهنگی، اجتماعی نه دی
صاحب امتیاز: دفتر جریان شناسی تاریخ معاصر
مدیرمسئول: حمید رسایی
سردبیر: علیرضا معاف
شورای سردبیری: حمید رسایی، حسن عباسی، وحید یامین پور، احسان جهاندیده، میثم نیلی، وحید جلیلی، قاسم روان بخش، احسان محمدحسنی، علیرضا معاف
آدرس سایت: www.9day.ir
3- خاطره ام را از نه دی 88 می نویسم برای ثبت در تاریخ وبلاگم!
چهارشنبه کلاس نداشتم و خانه بودم. قبل از ظهر بود که دوستم (مسئول بسیج دانشگاهمان) پیامک زد که: "بیا دانشگاه." ظاهراً خبر رسیده بود سبزها می خواهند از فرصت نبود دانشجویان ارزشی در دانشگاه استفاده کرده و اغتشاش کنند. از میان دانشگاه های بزرگ پایتخت، امیرکبیر، تهران و شریف به دلیل نزدیکی به محل راهپیمایی مناسب نبود. بنابراین دانشگاه ما، یعنی علم و صنعت را برای رسیدن به اهدافشان انتخاب کرده بودند.
نزدیک ظهر بود که رسیدم دانشگاهمان. عده ای از دانشجویان بسیجی –چفیه به دوش- در محوطه جلوی دانشگاه و جلوی در بسیج دانشجویی قدم می زدند؛ یعنی که: "فکر اغتشاش به سرتان نزند، ما همین حوالی هستیم!"
تا عصر مدام بین رفتن و نرفتن به راهپیمایی مردد بودیم. از طرفی می خواستیم به سیل خروشان مردم بپیوندیم و از سوی دیگر نگران بودیم در نبود ما اتفاقی رخ دهد. چندتایی از بچه ها خودشان را به ته دیگ(!) راهپیمایی رساندند، اما اکثراً در سنگر دانشگاه ماندیم.
به گمانم حسرت خوردن کیک و ساندیس حکومتی تا آخر عمر همراهمان بماند!