سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دو خط برای آدم شدن

ارسال شده توسط م.رضوی در 94/4/26


«کلّا بل تُحِبّون العاجلة،

 و تَذَرون الاخرة.»*

می گویند فرق آدم ها با حیوانات در داشتن اختیار است.

و اختیار آدم همین جاست که معنا پیدا می کند؛ وقتی که باید از یک علاقه ی تجربه شدنیِ سطحی بگذرد، تا به آن علاقه ی پنهانِ عمیقِ فطری برسد.

 

* «ولى نه، [شما دنیاى‏] زود گذر را دوست می دارید، و آخرت را وا می گذارید.» (سوره مبارکه قیامة، آیات 19 و 20)


امتحان

ارسال شده توسط م.رضوی در 92/9/28

 

این روزها احتمالاً آخرین ایام امتحانات دانشگاهی عمرم باشد. حتی تصور روزهای بدون امتحان ذوق زده ام می کند؛ از بس که در کارشناسی و به خصوص بعدش ارشد، از روندِ "خیلی درس بخوان ولی نمره نگیر!" شکنجه شدم.

توی این روزها همه اش فکر می کنم چقدر خوب است که امتحان های خدا، مثل امتحان های دانشگاه نیست. خدایی امتحان می گیرد و نمره می دهد، که عادل و حتی بالاتر، رحمن و رحیم است. خودش خلقمان کرده و از ضعف هایمان خبر دارد. بصیر است و تلاشمان را می بیند. و می داند که غیر از تلاش ما، کلی مؤلفه ی دیگر –مؤلفه های مستقل از اراده مان- برای نتیجه گرفتن لازم است.

«و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید.»*

*سوره مبارکه ق، آیه 16. (و همانا ما انسان را آفریدیم، و می دانیم که نفس او چه وسوسه اى به او می کند، و ما از رشته رگ ها به او نزدیک تریم.) 


و انذرهم یوم الحسرة

ارسال شده توسط م.رضوی در 92/8/11

 

یک روزهایی هست که دوست داری هیچ وقت تمام نشوند. آن اتفاق خاص، آن حس خوب، آن لحظه شیرین، همین طور کش بیاید. «لا یبغون عنها حولا.»*

یک وقت هایی هم هست که آرزو می کنی می شد بخوابی و ده سال دیگر بیدار شوی؛ زمانی که از آن روزهای سخت حتی خاطره ای هم نمانده باشد. شاید هم گاهی آرزو کنی اصلاً بیدار نشوی! «یا لیتها کانت القاضیه.»**

اینجا دنیاست. چه روزهای شیرین و چه تلخ، بی توجه به آرزوهای تو، با سرعت مساوی می گذرند و تمام می شوند. اما فکر اینکه شاید روزهایی بیاید که تلخ باشد و هیچ وقت تمام نشود، آدم را خیلی می ترساند...

تیتر از آیه 39 سوره مبارکه مریم است؛ « و آنها را از روز حسرت آنگاه که کار تمام می شود بترسان، و حال آن که هم اکنون غافلند و ایمان نمی آورند.»

*درباره اهل بهشت؛ « هیچ گاه تغییر و تحول از آنجا را نمی طلبند.» (سوره مبارکه کهف، آیه 108)

**آن که در قیامت نامه اعمالش را دست چپش داده اند می گوید؛ « اى کاش آن [مرگ‏] پایان دهنده ى کار بود.» (سوره مبارکه الحاقه، آیه 27)


روزی با این غرور توی زمین فرو می روم

ارسال شده توسط م.رضوی در 92/7/20

 

کسی ازم پرسید: «علت موفقیتت در کنکور چه بود؟»

خواستم بگویم: «هذا من فضل ربّی لِیَبْلُوَنی أَأَشکُرُ أَم أَکفُر.»* (+) دیدم حرف دلم نیست.

ته دلم می گفت: «إنّما أُوتیتُهُ على علمٍ عندی.»** و قسمت ترسناکترش اینجا بود که حتی «انّما»ی اول جمله را نمی انداخت!

*جمله ای که حضرت سلیمان علیه السلام  گفت، وقتی فرمان داد و تخت بلقیس جلوی چشمش ظاهر شد؛ «این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاس می گزارم یا ناسپاسى می کنم.» (سوره مبارکه نمل، آیه 40)

**ادّعایی که قارون داشت، پیش از آنکه زمین فرو ببلعدش؛ «من اینها را از روى علمى که نزد من است یافته ام.» انّما یعنی فقط. (سوره مبارکه قصص، آیه 78)


انگیزه ای برای حفظ قرآن

ارسال شده توسط م.رضوی در 92/6/26

 

داشتیم درباره انگیزه های حفظ قرآن حرف می زدیم. می گفت تا وقتی به کل قرآن مسلط نباشی، اسلام برایت همان چیزی است که دیگران تعریف کرده اند. یکی جنبه های فردی و عبادی اش را نشانت می دهد، یکی جنبه های اجتماعی و سیاسی اش را. یکی روی اخلاق اسلامی تکیه می کند و یکی روی جنگ و جهاد. یکی جز آیات و روایات نماز و زکات چیزی نمی بیند و یکی آنقدر آیات و روایات سیاسی را پررنگ عرضه  می کند که اهمیت نماز و زکات فراموشت می شود.

می گفت تا وقتی به کل قرآن تسلط نداشته باشی، نمی دانی جای هر کدام از این زیرمجموعه ها کجاست و نسبتشان با هم چگونه است.

می گفت وقتی حافظ قرآن می شوی، می فهمی خدا روی چه چیزهایی خیلی غیرت دارد. کجاها بیشتر تأکید کرده و باید حواست جمع باشد.

درست است که از حفظ کل قرآن تا شناخت عمیق و حقیقی اسلام خیلی راه است، اما بعد از حفظ حداقل می توانی ادعا کنی این شناختِ هرچند سطحی، بی تناسب و کاریکاتوری نیست.

ان شاءالله خدا روزی همه مان بکند!

پ.ن. واضح است که منظور صرفاً حفظ، بدون تدبر، نیست.


آیاتی که دوستشان دارم

ارسال شده توسط م.رضوی در 92/3/21

 

وما خَلَقْتُ الْجِنَّ و الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ
ما أُرِیدُ مِنْهُم مِن رِزْقٍ و ما أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ 

و جن و انس را نیافریدم مگر براى این که مرا بندگى کنند.
از آنان هیچ روزى ای نمی‏ خواهم، و نمی خواهم که مرا اطعام کنند.
همانا خداوند، خود روزی ‏رسان و صاحب قدرت و توانمند است.

(سوره مبارکه ذاریات، آیات 56 تا 58)


هدف یا وسیله؟

ارسال شده توسط م.رضوی در 91/7/29

 

این جمله را در نظر بگیرید:
«خوب است نوجوانان کنکور بدهند؛ حافظه‌شان تقویت می‌شود.»

و این جمله را:
«خوب است نوجوانان قرآن حفظ کنند؛ حافظه‌شان تقویت می‌شود.»

اولی خنده‌دار است، نه؟
اما دومی را زیاد شنیده‌ایم؛ حتی از معلم قرآن!!

پشتِ بعضی جمله‌های به ظاهر ساده، جهان‌بینی آدم‌ها پیداست...


دوستت دارم؛ خیلی!

ارسال شده توسط م.رضوی در 91/7/22

 

«ما أصابَکَ مِن حسنةٍ فَمِنَ الله. و ما أصابَک من سیئة فمن نفسک.»*

برای همین است که در این روزهای تلخ هم، ذکرِ  «أَنّی احبّک»** گرفته ام...

*هر خیرى به تو رسد از جانب خداست و هر بدى به تو رسد از خود توست. (سوره مبارکه نساء، آیه 79)

**و إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ. و اگر مرا به آتشم اندرسازی، به دوزخیان گویم که: منم دوستدار تو! (فرازی از مناجات شعبانیه)


مشق امشب من

ارسال شده توسط م.رضوی در 91/6/12

 

صد بار بنویس:

هذا من فضل ربّی لِیَبْلُوَنی أَأَشکُرُ أَم أَکفُر.*

لیبلونی...
لیبلونی...
لیبلونی...

*این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاس مى‏گزارم یا ناسپاسى مى‏کنم.
سوره مبارکه نمل، آیه 40، از سخنان حضرت سلیمان علیه السلام


اسلحه

ارسال شده توسط م.رضوی در 91/4/28

 

"جمعه 8 اردیبشهت 1368 – تکریت – اردوگاه 16

لیلة‌القدر بود؛ شب انس با قرآن. قرآن سر گرفتن امشب عراقی‌ها را عصبانی کرد. عراقی‌ها اجازه نمی‌دادند شب زنده‌داری کنیم. از گوشه و کنار سوله صدای تلاوت قرآن به گوش می‌رسید. در محیط ناآرام اردوگاه قرآن مایه‌ی آرامش روحمان بود. با این که به اجبار باید ساعت نُه شب می‌خوابیدیم، حاج حسین شکری از نگهبان‌ها خواست این یک شب، اسرا را به حال خودشان رها کنند. عراقی‌ها پایبند قوانین خودشان بودند. به آنها گفته بودند به محض اعلان خواب همه باید بخوابند.

یزدان‌بخش مرادی گفت: مهم اینه که ما تو زندان سرمون گرم کار خودمونه، شما اجازه بدید ما اعمال این شب رو به جا بیاریم. ضرری متوجه شما نمی‌شه، توی ثواب ما هم شریک می‌شید.
سلوان [نگهبان عراقی] گفت: شما می‌گید ما اسلحه بدیم دست‌تون؟
یزدان‌بخش در جوابش گفت: اسلحه کدومه، شما اصلا معلومه چی می‌گید!

سلوان گفت: شماها با همین دعاهاتون، با ما می‌جنگید. مگه شما غیر از دعا اسلحه‌ی دیگه‌ای هم دارید!"

از کتاب "پایی که جا ماند"، یادداشتهای روزانه سیدناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق، صفحه 475

پ.ن. از ماه رمضان پارسال: حتی در گرما هم 

پ.ن.2. طرحی نو در قرائت قرآن کریم


   1   2   3   4      >



بازدید امروز: 123 ، بازدید دیروز: 40 ، کل بازدیدها: 395432
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ