ارسال شده توسط م.رضوی در 93/9/28
می گفت آن دنیا بهشتی ها هر بار به ملاقات خدا می روند، تا مدتها مدهوش اند.
بهشتی نبودیم، ولی چند روزی به بهشت راهمان دادند. کاش مستی دیدار به این زودی ها از سرمان نرود.
تیتر یک حدیث است (+).
ارسال شده توسط م.رضوی در 93/9/13
می گفت وقتی همه وجودت را خوفِ «نکند ازم قبول نکنند» پر کرده باشد، دیگر جایی برای ترس از سختی سفر نمی ماند.
*تیتر مصرعی از این شعر (+)
پ.ن. ان شاءالله نایب الزیاره و دعاگوی همه دوستان خواهم بود.
ارسال شده توسط م.رضوی در 93/9/11
به نظرم خدا به زن ها یک لطفی کرده که به مردها نکرده است؛ اینکه مدام می بینند چقدر توان جسمی شان از توان جسمی برادر، همسر یا حتی پدرشان کمتر است و درنتیجه یادشان می افتد ضعیف اند و دچار غرور نمی شوند. بعد راحت تر زبان به مناجات باز می کنند که «انا عبدک الضعیف الذلیل».
ارسال شده توسط م.رضوی در 93/9/8
فارحَمنی –اللهم- فَإنّی امرؤٌ حقیرٌ، و خَطَری یسیرٌ، و لیس عذابی ممّا یزیدُ فی مُلکِکَ مثقال ذرّةٍ،
ولَو أنَّ عذابی ممّا یزیدُ فی مُلکِکَ لَسَئلتُک الصّبرَ علیه، و اَحبَبتُ اَن یکونَ ذلک لک،
ولکن سلطانک –اللهم- اعظمُ، و مُلکُک اَدوَمُ مِن اَن تَزیدَ فیه طاعةُ المطیعین، اَو تنقُصَ منه معصیةُ المذنبین.
خدایا بر من رحم کن زیرا که فردى کوچکم، و قدر و منزلتم ناچیز است، و عذابم چیزى نیست که به مقدار ذرّه اى در پادشاهیت بیفزاید،
و اگر عذابم در پادشاهى تو می افزود هرآینه صبر بر آن را از تو درخواست می کردم، و دوست می داشتم که آن فزونى تو را باشد،
اما اى خدا، سلطنت تو بزرگتر و پادشاهیت بادوامتر از آن است که طاعت مطیعان در آن بیفزاید، یا عصیان گنهکاران از آن بکاهد.
دعای 50 صحیفه سجادیه
کلمات کلیدی : صحیفه سجادیه
ارسال شده توسط م.رضوی در 93/9/7
شب است، باران می بارد و ترافیک آدم ها را بی صبر کرده است. آقای راننده تاکسی دل پُری دارد. کل مسیر نیم ساعته را یک ریز غر می زند؛ «چند شب پیش رفته بودم گاز بزنم، سه تا پمپ گاز رفتم بسته بود. آخر سر که یکی را پیدا کردم، به جای گاز برایم هوا زد!»... «این تاکسی زردها به جای اینکه در مسیر خودشان کار کنند، همه روز را خالی در خیابان چرخ می زنند تا دربستی پیدا کنند!»... «این جریمه ها (اشاره به پلیسی که دارد جریمه می کند) به بیت المال نمی رسد که، همه ش را خودشان می خورند!»... و آخر سر این طوری نتیجه گیری می کند: «اصلا مردم بد شده اند. وقتی رأس هرم فاسد باشد، از مردم بیچاره چه انتظاری می رود؟!»
بالاخره به مقصد می رسیم. و آقای راننده تاکسی به جای کرایه ی 1700 تومانی، 2500 تومان می گیرد!
پ.ن. موقع شنیدن حرف هایش به «امروز» میرکریمی فکر می کردم.
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط م.رضوی در 93/8/30
هر وقت بچه های کوچک دوستانم را می بینم، یاد «یوم تبلی السرائر»* می افتم؛ از بس که آینه ی مادرهایشان هستند، آینه خصلت های آشکار و حتی پنهانشان!
* سوره مبارکه طارق، آیه 9؛ روزى که رازها فاش گردد.
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط م.رضوی در 93/8/23
لباست را در حیاط پهن کنی. روز بعد که آن را برمی داری، بوی دود بدهد.
کلمات کلیدی : روزانه نوشت
ارسال شده توسط م.رضوی در 93/8/6
چرا هر سال هیئت ها و مراسم ها شلوغ تر می شود؟ یعنی فقط به خاطر رشد جمعیت تهران است؟
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط م.رضوی در 93/8/5
می شود گاهی کنار گریه برای سه ساله، از روی ترس گریه کرد... خدایا، یعنی یک آدم می تواند اینقدر شقی شود؟ مگر یک گوشواره چه ارزشی دارد که به خاطرش... خدایا، آن آدم ظاهراً مسلمان و مسلمان زاده بوده.... خدایا، آن آدم کم کم شقی شده، به تدریج راهش را کج کرده... خدایا، هر آدمی ممکن است به چنین جایگاهی تنزل کند... خدایا، یعنی ممکن است... زبانم لال... من...
پ.ن. تیتر مصرعی از مداحی حاج محمود کریمی است.
ارسال شده توسط م.رضوی در 93/8/5
برای حسین علیه السلام گریه می کنیم
و بزرگ می شویم
و دردهای کوچکمان فراموشمان می شود.