ارسال شده توسط م.رضوی در 92/2/22
« گفتمان غربى در مورد زن اجزاء گوناگونى دارد، لکن دو جزء در آن برجسته است: یکى مردواره کردن زن، یعنى زن را متشبّه به مرد قرار دادن، این یک بخش مهمّ از این گفتمان است؛ یک بخش دیگر هم زن را وسیلهى راحتى براى التذاذ جنسى مرد قرار دادن، حالا التذاذ چشمى یا مراحل بدتر و بعدتر از التذاذ چشمى، این هم یک بخش دیگر از گفتمان غربى است در مورد زن. این مسئلهى فمینیسم و این چیزهایى که امروز در دنیا رایج شده، همه در واقع فراوردههاى آن گفتمان غربى است که در نهایت کار به اینجاها میرسد.
مردواره کردن زن؛ یعنى به دنبال این بودند که مشاغل گوناگونى که با ساخت جسمى و عصبى و فکرى مرد سازگارتر است را بکشانند به سمت بانوان و زنان، و این را یک افتخار براى زن و یک امتیاز براى زن قرار بدهند.
ما در مقابل این دچار انفعال شدیم، یعنى دوْر خوردیم؛ ما هم نادانسته، ناخواسته، این گفتمان را قبول کردیم. مىبینید ما الان افتخار میکنیم که فلان تعداد زن، در فلان بخشهاى اجرایى کشور داریم. اشتباه نشود، از اینکه این بانوان در این مناصب اجرایى باشند من هیچ مشکلى ندارم؛ یعنى منع نمیکنم، نفى نمیکنم، ایرادى هم برایش قائل نیستم - فرض کنید وزیر بهداشت ما یک خانم بود، یا معاونین رئیسجمهور مثلاً یا بخشهاى مختلف در بینشان بانوان هستند، این از نظر من اشکالى ندارد - آنچه اشکال دارد، افتخار به این است؛ که ما به رخ دنیا بکشیم که ببینید، ما در بخشهاى اجرایى اینقدر زن داریم! این همان دوْر خوردن است، این همان منفعل شدن است؛ این افتخارى ندارد. خیلى خب، یک خانمى است، ارزشهایى داشته، توانایىهایى پیدا کرده، مناسبِ این مقام شده؛ خیلى خب، بگذارند، خلاف قانون هم که نبوده؛ امّا اینکه ما به این افتخار بکنیم که ببینید، ما این تعداد خانمِ مسئولِ در بخشهاى اجرایى داریم، این غلط است. اگر ما افتخار کنیم که این تعداد خانم روشنفکر، خانم تحصیلکرده داریم، این خوب است، این جا دارد؛ اگر بگوییم این مقدار خانم نویسنده، خانم فعّال فرهنگى یا فعّال سیاسى داریم، اشکالى ندارد؛ اگر بگوییم این مقدار خانم شهادتطلب و مجاهدهکار در میدانهاى گوناگون داریم، این خوب است؛ اگر بگوییم این مقدار خانمى که در عرصههاى سیاسىِ انقلابى فعّالند - گویندهاند، نویسندهاند - داریم، این خوب است؛ افتخار به اینها خوب است؛ امّا افتخار به اینکه ما این تعداد وزیر زن، این تعداد نمایندهى زن، این تعداد معاونِ بخشهاى مختلفِ زن، این تعداد رئیس مؤسّساتِ تجارى زن داریم، افتخار به این غلط است؛ این انفعال در مقابل آنها است. مگر بنا بوده ما کارهاى مردانه را به زنها بدهیم؟ نه، جایگاه زن و هویّت و شخصیّت زن، در جنس خود زن یک هویّت بسیار بالا و با کرامتى است، از بعضى جهات از مردها بالاتر است.
در مجموع هم که نگاه کنیم، زن و مرد فرقى ندارند؛ از لحاظ خلقت، از لحاظ خصوصیّاتِ کیان طبیعىشان که خداى متعال خلق کرده، یک امتیازاتى جانب زنانه دارد، یک امتیازاتى جانب مردانه دارد؛ خداى متعال یک مقدار خصوصیّاتى را به این جنس داده، یک مقدار خصوصیّاتى را به آن جنس داده؛ یک برجستگىها و ارزشهایى این دارد، یک برجستگىها و ارزشهایى آن دارد؛ لذا است که با همدیگر از لحاظ آنچه که مربوط به انسانیّت است هیچ فرقى ندارند، هیچ تفاوتى ندارند؛ در آن چیزهایى که خداى متعال براى انسان قرار میدهد - از لحاظ حقوق انسانى، از لحاظ حقوق اجتماعى، از لحاظ ارزشهاى معنوى و سیر تکامل معنوى - هیچ فرقى ندارند؛ یعنى یک مردى مثل علىّبنابىطالب میشود، یک زنى مثل فاطمهى زهرا میشود؛ یک مردى مثل عیسى میشود، یک زنى مثل مریم میشود؛ تفاوتى ندارند با همدیگر.
پس این نگاهْ درست است که ما زن را در جنسیّت خودش - همانجور که هست، زن واقعى، مؤنّث واقعى - بشناسیم، و ببینیم چه ارزشهایى میتواند این فرد متعلّق به این جنس را یا این جامعهى این جنسیّت را رشد بدهد و تعالى ببخشد؛ این نگاه، نگاه درست است. ما نباید در مقابل نگاه غرب دچار این انفعال میشدیم که متأسّفانه شدیم.»
بیانات رهبر در دیدار جمعى از بانوان فرهیختهى حوزوى و دانشگاهى، 21/2/1392
کاملش را بخوانید (+) یا بشنوید (+).
ارسال شده توسط م.رضوی در 92/2/14
از سه ماه قبل قرار بود جمعه 13 اردیبهشت، بروم آزمون قرآن. دقیقه نود –یعنی ساعت 11 پنجشنبه شب- به دلایلی از رفتن منصرف شدم. مامان پیشنهاد کردند حالا که نمی روی آزمون، بیا برویم کوه، تپه نورالشهدا. من هم از خدا خواسته...!
صبح جمعه، هوای گرگ و میش پارک جمشیدیه، غوغای صبحگاهی بلبلها و گنجشکها، بوی خاک نم خورده، یک لیوان چای داغ در ایستگاه یک، ، ندبه خواندنِ توی راه، درختان اقاقیای سبز و بنفش، آدم های سحرخیز و سرحال و شاد، طلوع آفتاب و آبیِ کم نظیر آسمان، لاله های کوهیِ کنار راه، چند شقایق سرخ در درّه، شکوفه های گیلاس، دعای عهد و سخنرانی حاج آقا پناهیان در حسینیه ی کنار مزار شهدای گمنام، هلیم با دارچین و شکر، فاتحه و زیارت عاشورا برای شهدا، آفتاب بهاری، ذکر صلوات گرفتن در راه برگشت، ریواس های تازه درآمده، برگهای خوش رنگ بیدهای کنار جوی، چشمه و رودخانه ی پارک...
جایتان خالی؛ خیلی چسبید!
هیئت عهد آدینه، صبح های جمعه در تپه نورالشهدا (کولکچال) برنامه دارد. دعای عهد و سخنرانی و بنابه مناسبت مداحی یا مولادی و آخر سر هم صبحانه.
سرویس های هیئت حدود 6-7 صبح در تجریش (میدان قدس) هستند و تا ایستگاه سه می برند. از آنجا تا نورالشهدا حدود نیم ساعت کوهپیمایی دارد.
اگر هم مثل من هوس کوهپیمایی حسابی (!) کرده باشید، می توانید از پارک جمشیدیه حرکت کنید. تقریبا دو ساعته می شود از پارک تا نورالشهدا را طی کرد.
برنامه دقیق تر هیئت را می توانید در سایتش ببینید.
ارسال شده توسط م.رضوی در 92/2/11
چشم درد، به خاطر زل زدن به کتاب و لپ تاپ.
گردن درد و کمر درد، به خاطر زیاد پشت میز نشستن.
معده درد، به خاطر نگرانی و استرس.
سردرد، به خاطر تفکر (!) شبانه روزی.
...
اینها علائم نزدیک شدن فصل امتحانات است!
پ.ن. این روزها را با همه ی سختی هایش دوست دارم. روزهایی که "ضلّ من تدعون الّا ایّاه."
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط م.رضوی در 92/2/3
روی درِ مانتوفروشی نوشته: «رعایت حجاب اسلامی در این مکان الزامی است.» اما هرچه نگاه می کنم، با مانتوهای این مغازه هیچ جوری نمی شود حجاب اسلامی را رعایت کرد!
یک سوال دارم از مسئولینی که ارشاد کردن (!) را دوست می دارند؛ نظارت روی مانتوهای فروخته نشده راحت تر است، یا ارشاد آدم هایی که این مانتوها را خریده و پوشیده اند؟!
کلمات کلیدی : حجاب، گشت ارشاد
ارسال شده توسط م.رضوی در 91/10/19
می گوید: « این صدا و سیما بعضی وقتا چه کارهای مضحکی میکنه! آخه بلوز آستین حلقه ای هم سانسور کردن داره؟! با این کارا بیشتر مردم رو ندید بدید میکنن. اگه چند دفعه برای سانسور دامنهای کوتاه و یقه های باز، به خودشون زحمت ندن، مردم هم براشون عادی میشه.»
می گویم: «فرض کن من تصمیم بگیرم –زبونم لال- تریاکی بشم! با یه ذره مواد شروع کنم و هر روز که میگذره، دُز مصرفم رو ببرم بالاتر. بعد از چند ماه، دیگه اون یه خرده موادِ روز اول، نعشه م نمیکنه. حالا به نظرت میتونم ادعا کنم که چون نعشه نشدم یعنی که معتاد نیستم؟! یا بگم چون بدنم به مصرف بالا عادت کرده، دیگه مصرفِ کم برام ضرر نداره؟!»
پ.ن. در مّثل مناقشه نیست.
ارسال شده توسط م.رضوی در 91/9/22
توی فیلم ها و قصه ها، آدم ها یک دفعه ای متحول می شوند. «آدم بَده» ی داستان، ناگهان در اثر اتفاقی، تلنگری، سرزنشی، راهِ کجش را صاف می کند. بعد هم قصه تمام می شود. یعنی که این آدم قرار است تا آخرش همین طوری بماند.
اما در واقعیت... خب، معمولا این طوری نیست. حتی اتفاق مهمی مثل یک ماه روزه داریِ رمضان، نهایت تا چند هفته رو به راهمان کند. بعدش اگر مواظب خودمان نباشیم، می شویم همان آدم قبلی، یا حتی بدتر.
×××
چند سال پیش به یک کاری عادت کرده بودم که طبق عقل و شرع، کار خوبی نبود. می دانستم کار خوبی نیست، ولی شیطانِ نفسم قوی تر از آن بود که بگذارد برای همیشه ترکش کنم. ماه رمضان، عرفه، محرم، ایام فاطمیه، مشهد، قم، راهیان نور، ... بهانه های بزرگی بودند برای تصمیمِ کبری گرفتن؛ «این دیگر آخرین بار است. قول می دهم!» قرار می گذاشتم و مدتی بعد می زدم زیرش. این روندِ قول دادن و شکستن، نمی دانم چند بار تکرار شد. شاید دو-سه سال. شده بودم مثل کوهنوردی که ده متر بالا می رود، و نُه متر به پایین سُر می خورد. خودم را دلداری می دادم: «صبر داشته باش، بالاخره تمام می شود. هرچند تدریجی، هرچند دیر. می دانی که، معجزه ای در کار نیست!*»
تمام شد. نمی دانم چطور. حتی الان که فکر می کنم یادم نیست آخرین باری که قول دادم و پایش ماندم، کی بود.
×××
ایده آل این است که درخت کاج باشیم. همیشه سبز، همیشه درحال رشد. اما همه ی درختها کاج نیستند. و همه ی آدم ها هم! درخت های «زنده» ی معمولی، بعد از بهار، زمستان دارند. اما آخرش، در طول سال های عمرشان، بزرگ می شوند. مثل چنارهای گردن کلفتِ کنار خیابان های قدیمی!
*«معجزه ای در کار نیست»؛ جمله ای که مرحوم نادر ابراهیمی در کتاب «یک عاشقانه آرام»ش، زیاد به کار برده است.
کلمات کلیدی : روزانه نوشت، توبه
ارسال شده توسط م.رضوی در 91/9/2
خدایا! با خودم که تعارف ندارم؛ با تو هم. راستش این است که به جملات اذانت ایمان نیاوردهام. وگرنه هیچ آدم عاقلی، کاری را که بداند بهترین کار است، به خاطر انجام کارهای دیگر به تأخیر نمیاندازد.
ارسال شده توسط م.رضوی در 91/7/29
این جمله را در نظر بگیرید:
«خوب است نوجوانان کنکور بدهند؛ حافظهشان تقویت میشود.»
و این جمله را:
«خوب است نوجوانان قرآن حفظ کنند؛ حافظهشان تقویت میشود.»
اولی خندهدار است، نه؟
اما دومی را زیاد شنیدهایم؛ حتی از معلم قرآن!!
پشتِ بعضی جملههای به ظاهر ساده، جهانبینی آدمها پیداست...
کلمات کلیدی : قرآن، حفظ قرآن
ارسال شده توسط م.رضوی در 91/7/22
«ما أصابَکَ مِن حسنةٍ فَمِنَ الله. و ما أصابَک من سیئة فمن نفسک.»*
برای همین است که در این روزهای تلخ هم، ذکرِ «أَنّی احبّک»** گرفته ام...
*هر خیرى به تو رسد از جانب خداست و هر بدى به تو رسد از خود توست. (سوره مبارکه نساء، آیه 79)
**و إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ. و اگر مرا به آتشم اندرسازی، به دوزخیان گویم که: منم دوستدار تو! (فرازی از مناجات شعبانیه)
ارسال شده توسط م.رضوی در 91/6/12
صد بار بنویس:
هذا من فضل ربّی لِیَبْلُوَنی أَأَشکُرُ أَم أَکفُر.*
لیبلونی...
لیبلونی...
لیبلونی...
*این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاس مىگزارم یا ناسپاسى مىکنم.
سوره مبارکه نمل، آیه 40، از سخنان حضرت سلیمان علیه السلام
کلمات کلیدی : روزانه نوشت، قرآن